۱۳۹۱ تیر ۱۶, جمعه

امین بزرگیان:پژوهشگراجتماعی یا سارق ادبی حرفه ¬ای؟- بخش اول



این مطلب به روز می شود


این نوشته برای تخطئه یا لجن­مال کردن یک روزنامه نگار نیست، بلکه افشاگری است؛ افشای حقیقت شخصیت یک چهره رسانه­ای از خلال و با استناد به نوشته ­های او. در این مقاله نشان می­ دهم که امین بزرگیان اصلا آن چیزی که می­نماید و به رخ می­ کشد نیست. به عبارتی، او یک سارق ادبی حرفه­ ای است که از طریق "کپی زدن" از مطالب دیگران و انتشار آنان به عنوان محصول  تفکر و تحقیق و قلم خود برای مخاطبان و خوانندگان مطالبش، خود را به مثابه یک "عالم همه­چیزدان"  قالب می­ کند. این در حالی است که بر خلاف عنوان "پژوهشگر مسائل اجتماعی" که بر او نهاده ­اند، اغلب نوشته­ های او حاصل چسب و قیچی و "دزدی" از مطالب و تحقیقات و تأملات دیگران است.
براستی، امین بزرگیان یک "کپی­ باز" حرفه­ ای و کارکشته است. "کپی ­باز" که می­ گویم، منظورم چیزی مثل "کفترباز" است، یعنی یک نوع مهارت که مستلزم به کار بردن خلاقانه یکسری تکنیک­هاست و کم کم تبدیل به پیشه­ ای برای کسب نان و نام می­ شود و در نهایت هم اعتیادآور است. به همین خاطر برای شروع و نیز برای اینکه صفاتی را که تا به حال برای امین بزرگیان برشمرده ­ام مصداق پیدا کنند، ابتدا به سراغ مقاله ­ای از او می ­روم که نشان­دهنده نهایت ذوق و خلاقیت آقای "کپی ­باز" در به کارگیری تکنیک­های متنوع "سرقت ادبی" است.
منظورم مقاله­ی "آداب نقد ایرانی، میراث ماندگارحزب توده" است که در سایت بی بی سی فارسی منتشر شده است. کلیت متن و ایده محوری آن، تکراری و کهنه و اثبات ­نشده و قابل نقد اساسی است، اما مرا در این نوشته، سر نقد رطب و یابس­های محتوای مقالات بزرگیان نیست؛ مسأله اصلی این است که بخش عمده این متن اصلاً متعلق به امین بزرگیان نیست و کپی از سه مقاله­ ای است که دیگران نوشته ­اند. حقیقت این است که در میان منابع مقاله "آقای کپی ­باز" هیچ اشاره­ ای به آن سه مقاله نشده است؛ مقالاتی که وی بسیار از آنها استفاده –"کپی/دزدی"- کرده و ایده اصلی مقاله خود را هم از آنها گرفته است. اما مسأله فقط به اینجا ختم نمی­ شود. آقای بزرگیان در جهت فریب خواننده پا را از این هم فراتر گذاشته و برای منحرف کردن ذهن خواننده، تعدادی منبع را در مقاله خود معرفی کرده که تمامی آن منابع هم – به جز یک مورد – در واقع کپی از روی منابع آن سه مقاله به سرقت رفته هستند. از آن یک منبع هم که به درستی نام برده، بسیار بیش از آن چیزی که اشاره شده، در متن استفاده –"کپی/دزدی" - شده است.
حال بپردازیم به متن. همانطور که قبلا هم گفتم، "آقای کپی ­باز" ایده اصلی این متن و بخش اصلی آن را از این سه منبع گرفته است: 1- تحلیل گفتمانی تصویر «دیگری» ‌در مطبوعات حزب توده(31-1329)  که تلخیصی است از یک پایان نامه در دانشگاه فردوسی مشهد (به دلیل اشکالی که در این لینک وجود دارد، بعد از باز شدن صفحه، زبان صفحه را در قسمت بالای سمت راست صفحه به فارسی تغییر دهید و سپس بر روی گزینه پایان­ نامه­ ها کلیک کنید. در جدول، پایان­ نامه­ شماره 4 مدنظر است)(فریز صفحه) 2- مقاله زبان لنینی: زبان نابودی و 3- مقاله زبان لنینی حزب توده. هر دوی این مقالات از اکبر گنجی هستند. تیترها خود به اندازه کافی لودهنده هستند، اما این تازه آغاز ماجراست. از این جا به بعد، هم برای جلوگیری از طولانی شدن متن و هم برای خسته نشدن خواننده این مطلب در پیدا کردن "کپی ­ها" در متن­های ارجاعی ، به تصویر موارد "اصل" و "کپی" لینک می ­دهم.
ابتدا می­ پردازیم به "کپی کاری" آقای بزرگیان از مقاله­ ای که خانم مریم مظفری­پور از پایان­ نامه خود فراهم کرده است تا بدین ترتیب، دست شیادی رسانه ای را رو کنیم و از ضایع شدن اجر و زحمت محققی بی­ادعا جلوگیری کنیم. همانطور که ملاحظه خواهید کرد، تکنیک اصلی "آقای کپی ­باز" در این مقاله، "آدرس عوضی دادن" است. بنگرید به این قسمت از متن (لینک) و مقایسه کنید با این تکه از متن اصلی (لینک). همانطور که ملاحظه می­ کنید در متن اصلی برای این دو پاراگراف که بدین شکل کپی شده ­اند پنج منبع ذکر شده اند، در حالی که آقای بزرگیان همه این منابع را یک­ کاسه کرده و در یک منبع خلاصه کرده است. در این میان، هیچ ارجاع و اشاره­ ای هم به متن اصلی به چشم نمی­ خورد. کمی پایین­تر، این کپی (لینک) از متن اصلی (لینک) را هم ببینید. این نقل قول (لینک) را هم ببینید که آقای بزرگیان با چه زرنگی در متن (لینک) گنجانده است. اینگونه منبع دادن به این معنا است که نویسنده خودش مستقیما به آن مطلب رجوع کرده است. بگذریم از آنکه نویسنده اصلی و مغبون مقاله که در ایران زندگی می­ کند، از سختی امکان دسترسی به نشریات آن سال­ها بسیار نالیده است. آیا آدمی نباید پیش خود بگوید که آخر تویی که در لیون فرانسه زندگی می­ کنی چگونه به نشریه شهباز منتشره در دیماه 1330 دسترسی داری؟! اینجا را هم بنگرید که دیگر زحمت "آدرس عوضی دادن" به خود نداده است ( کپی - اصلی ).
حال می­رویم سراغ کپی­ های بزرگیان از مقالات گنجی. کافی است که این کپی (لینک) را مقایسه کنید با اصل مطلب (لینک) تا عمق فاجعه را ببینید! اینگونه منبع دادن یعنی اینکه من مجموعه آثار لنین را خوانده­ ام و حال به این قسمت از آن ارجاع می­دهم. همانطور که اهل فن می ­دانند در چنین مواقعی نویسنده باید پس از ذکر منبع اصلی بنویسد "به نقل از..." تا رعایت انصاف کرده باشد و در عین حال از مسئولیت مطلب نقل شده شانه خالی کند. اما این قضیه در مورد یک نویسنده مصداق پیدا می­ کند، نه یک "کپی­ باز". در ادامه، این نقل قول را هم ببینید (کپی - اصلی). اینها هم اصطلاحات لنین است که گویا آقای بزرگیان با مطالعه آثار شخص وی و دود چراغ خوردن! کشف کرده است (کپی - اصلی). حتما توجه کرده ­اید که اکبر گنجی برای هر یک از این نقل قول­ها منبع ذکر کرده است.
این قسمت متن را هم از نظر بگذرانید که بدون استناد به هیچ منبعی مطلبی را آورده؛ گویی ایشان متخصص تاریخ معاصر هم هستند (کپی- اصلی- اصلی). و این هم آخرین دزدی ایشان از مطلب اکبر گنجی (کپی - اصلی).
در انتهای بررسی این مقاله و برای رفتن به سراغ مقالاتی دیگر از "آقای کپی­ باز" به تنها منبعی که به درستی در متن به آن اشاره شده است می ­پردازم؛ یعنی مطلبی از فریدون خاوند. در این مقاله تنها در یک مورد و آن هم به درستی به صورت نقل قول مستقیم به قسمتی از مقاله خاوند ارجاع داده شده است (لینک)، اما مسأله این است که در اینجا آقای بزرگیان با زرنگی خاصی از تکنیک "ارجاع مختصر" استفاده کرده است؛ به این معنا که در جاهای دیگری از این متن – به خصوص در ادامه نقل قول - باز هم از متن اصلی استفاده -"کپی"- کرده است، بی آنکه اشاره ­ای به منبع کند. نگاه کنید به این قسمت (کپی - اصلی) و این قسمت (کپی - اصلی) و باز هم این قسمت (کپی - اصلی).
تأکید می­ کنم که در اندک باقی­مانده غیرکپی این مقاله هم نشانه­ های زیادی دال بر کپی بودن وجود دارد، اما من کار خود را محدود به ردیابی سرقت­های ایشان از منابع اینترنتی کرده­ ام و از جستجو و ردیابی سرقت­های وی از آثار مکتوب اجتناب کرده­ ام. شاید در میان خوانندگان این نوشته کسانی پیدا شوند که با بررسی دقیق­تر ردی از آن قسمت­ها هم بیابند. گرچه تا همین حد هم برای رسوایی این سارق کهنه ­کار کافی است!
امیدوارم کسانی که این نوشته را می­ خوانند تا همینجا هم قانع شده باشند که توصیفاتی که در ابتدای متن برای امین بزرگیان آوردم شایسته اوست و تهمت­ زنی و توهین به او نیست، زیرا که او خود، توهین است؛ توهینی به تمام "پژوهشگران اجتماعی" و کسانی که برای تحقیق و تفکر وقت می­ گذارند، توهین است به تمامی خوانندگان مطالبش که با صداقت و فروتنی نوشته­ های او را می­ خوانند. با شرحی که آمد آیا خواننده مطالب او حق ندارد که احساس کند به او خیانت شده است؟
به مقاله دیگری از او می ­پردازم، با این توضیح که "آقای کپی­ باز" در اغلب نوشته ­هایش اسامی غول­های فکری را چنان پشت سر هم ردیف می­ کند که مخاطب ناآشنا به حوزه­ های تخصصی، همچون فلسفه و علوم اجتماعی، از پیش خلع سلاح شود. و این در حالی است که او با این کار، در حقیقت سرپوشی بر موجودیت حقیر و پوک انبان دانش خود می­ گذارد. در همین مقاله­ ای هم که بررسی شد مشاهده کردید که او به اسامی دهان ­پرکنی چون لنین، لاکلاو و موف ارجاع می­ دهد و به راحتی قید آن دانشجوی گمنام علوم سیاسی و حتی اکبر گنجی را، با وجود معروفیتش (چون احتمالاً از نظر او گنجی در نهایت یک روزنامه ­نگار است و نه یک متفکر یا متخصص) می­ زند. این موضوع در مقالاتی از او که در ادامه بررسی می ­شود به شکل برجسته ای به چشم می­ خورد.
نخستین مقاله از این دست، نوشته­ ای است با عنوان درباره اهمیت ناتوانی. بررسی این مقاله را از قسمت "منابع و پانویس ­ها" آغاز می­ کنم. پانویس یا پی ­نوشت همچنانکه در مقالات دیگری از آقای بزرگیان نشان خواهم داد، در واقع اسم رمزی است برای کپی و دزدی از مطالب دیگران. در آخرین "پانویس" از تکنیک "کپی محض" استفاده شده است، به این معنا که متنی طولانی که تقریبا برابر با بدنه اصلی مقاله است ذکر شده، بی آنکه به هیچ منبعی ارجاع داده شود، در حالی که این پانویس طولانی بالکل کپی از دو مقاله دیگر است: بخش اول از مقاله ون گوگ: مناطق حاره ی بی نوایی (کپی - اصلی) و بخش دوم از مقاله تفاوت (کپی - اصلی). این در حالی است که بیچاره خواننده بی­اطلاع از این فضاحت، با خواندن این "پانویس" گمان می ­برد که نویسنده مقاله تمام این مطلب را خود پس از مطالعه آثار ژیل دلوز، فیلسوف فرانسوی، بویژه کتاب برگسونیسم نوشته است!
دو پانویس دیگر این مقاله که گویا منابع آن هستند، در واقع، پیرو همان تکنیک " آدرس عوضی" تنظیم شده­اند. با بررسی مقاله مشخص می­ شود که آقای بزرگیان اصلا به آن دو منبع برای نوشتن مقاله مراجعه نکرده است؛ یعنی "رساله متافیزیک ارسطو" و "متن انگلیسی" مقاله "در باب بالقوگی" از آگامبن. کلید کشف این نکته همان جایی است که آقای بزرگیان  نوشته است: «ترجمه‌ای از مقاله در باب بالقوگی آگامبن در سایت از دست رفته رخداد پیشترها منتشر شده بود که اکنون در دسترس نیست». با وجود درستی گزاره "سایت از دست رفته رخداد"، این مطلب که "اکنون در دسترس نیست" کذب محض است. بدین دلیل که در این مقاله، امین بزرگیان چندین بار از آن ترجمه نقل قول مستقیم کرده یا به عبارت دقیقتر دزدی و "کپی" کرده است. این کپی­ ها را در ادامه خواهم آورد، اما پیش از آن به این نکته اشاره کنم که بزرگیان با ادعای در دسترس نبودن این ترجمه، در واقع، با یک تیر دو نشان زده است: 1- خوانندگان مطلبش را به دروغ متقاعد می ­سازد که متون انگلیسی فلسفی می­ خواند، در حالی که بنا به شواهد و قرائن بسیاری که ذکرش در این مجال نمی­ گنجد زبان انگلیسی او اصلاً در این حد نیست 2- کسانی را که به صرافت گرفتن مچ او افتاده­ اند منصرف می­ کند، زیرا که پیشاپیش آنها را از یافتن منبع اصلی مأیوس ساخته است.
تمامی اینها در حالی است که با گشتی مختصر در فضای نت می­ توان نه تنها آن ترجمه دسترس ­ناپذیر از نظر جناب بزرگیان (لینک فریز صفحه)، بلکه ترجمه دیگری (لینک فریز صفحه) را نیز پیدا کرد. همانطور که در انتهای ترجمه اول آمده این همان ترجمه­ ای است که اولین بار در سایت رخداد به چاپ رسیده است (لینک)، اما بزرگیان از یک طرف ادعا می­ کند که دسترسی به این ترجمه امکان­پذیر نیست و از طرف دیگر آن ترجمه را از تجاوز خود مصون نداشته و بارها از آن کپی می­ کند و در عین حال منبع خود را "متافیزیک ارسطو" و "متن انگلیسی" مقاله معرفی می­ کند!
حال بنگرید به "کپی/سرقت"ها. این از ابتدای مقاله (کپی - اصلی)! کمی پایین­تر اینها را ببینید (کپی - اصلی) و (کپی - اصلی) و در ادامه هم این قسمت را (کپی - اصلی). همانطور که ملاحظه می­ کنید عبارات منسوب به ارسطو و آگامبن در متن، نه حاصل خوانش متون آنها توسط جناب بزرگیان، بلکه کپی از ترجمه ارسلان ریحان­زاده است.
اکنون به سراغ مقاله دیگری از "آقای کپی باز" می­ رویم که در نوشتن آن هم به شکل گسترده ای از تکنیک "آدرس عوضی" استفاده کرده است. مقاله جهان‌آرا-ها؛ درباره مکانیزم حذف و ادغام و مسئله تاریخ. این مقاله از دو بخش اصلی تشکیل شده است. از بخش دوم آغاز می­ کنم که دزدی مفصلی است از یک مطلب مشخص بدون هیچ اشاره ­ای به اصل مطلب و در عوض ذکر نوشته­ ای از نیچه به عنوان منبع این بخش!
نیمی از مقاله که زیر عنوان "دو)" آمده است، جز پاراگراف اول، به تمامی "کپی/سرقت" از مقاله اسد بودا با عنوان خاطره‏، تاریخ، فراموشی است. منتها امین بزرگیان در بازنویسی قسمت­های کپی شده، چنان با مهارت از منطق "چسب و قیچی" استفاده کرده که الحق و الانصاف خواننده پی­گیر را دچار سرگیجه می­ کند. در پاراگراف دوم این (کپی - اصلی) و این (کپی - اصلی) را ببینید و در پاراگراف سوم این نمونه (کپیاصلی) و این سرقت (کپیاصلی) را از دست ندهید. همانطور که ملاحظه می­ کنید تا بدین جا هیچ ارجاعی به هیچ متفکر و یا نویسنده ­ای نیست. این یعنی اینکه ما باید باور کنیم که این دو پاراگراف سراسر حاصل تأملات و تفکرات آقای بزرگیان است. زهی خیال باطل! همچنانکه دیدیم این دو پاراگراف در واقع حاصل "کپی ­بازی" امین بزرگیان است.
از این جا به بعد است که سروکله ­ی نیچه در متن پیدا می ­شود. اما در حقیقت همانطور که نشان خواهم داد بقیه متن هم کاملا "کپی" از مقاله اسد بودا است. بنگرید به پاراگراف چهارم (کپی - اصلی). در دو پاراگراف پیش رو بزرگیان به طرز سرگیجه ­آوری از بالا و پایین متن عبارات را سرهم بندی کرده و در واقع اوج هنر "چسب و قیچی" خود را به نمایش گذاشته است. پاراگراف پنجم را هم از دست ندهید (کپیاصلی). همچنانکه مشاهده می­ کنید اسد بودا هر جا که از نیچه عبارتی نقل قول می­ کند آن را در داخل گیومه گذارده و در داخل متن یا در انتهای آن شماره صفحه را نیز مشخص می­ کند، اما جناب بزرگیان  هر چه را اسد بودا نوشته "چسب و قیچی" کرده و به اسم خود زده است. طرفه اینجاست که حتی نظرات اسد بودا را هم در جاهایی به نیچه نسبت داده است! در پایان مقاله هم نوشته­ ای از نیچه را به عنوان منبع معرفی کرده که ترجمه مراد فرهادپور از آن است در حالی که اسد بودا نقل قول­های مربوط به نیچه را از ترجمه عباس کاشف آورده است. اسم این کار را چه می­توان گذاشت غیر از شیادی؟ همین آقای امین بزرگیان در صفحه فیس بوک خود، نژادپرستی و ظلم ایرانی­ها نسبت به "افاغنه" را نقد می­ کند. یکی نیست که بگوید: آقای بزرگیان تو خود بزرگترین ظلم را به "افاغنه" کرده ­ای، به دلیل خفه کردن صدای انتقادی یک چهره آکادمیک و زحمتکش افغان از طریق مثله کردن و به نام خود زدن مقاله او- که حاصل ساعت­ها و بلکه روزها مطالعه و نوشتن بوده است- بدون اینکه حتی اشاره کوچکی به نام او کنی. در عوض، می­ نویسی نیچه این را گفت و نیچه آن را گفت! به استناد نقل قول­های نیچه که همانهایی است که بودا در مقاله­ اش آورده معلوم می­ شود همان یک مقاله نیچه را هم نخوانده ­ای. آیا امکان دارد از این پس دست از نوشتن/سرقت بکشی و به جای "کپی زدن" کمی مطالعه کنی؟ اگر هم نمی ­توانی از شهوت شهرت دست بکشی بهتر است جور دیگری چاره کنی و فی­ المثل راه خواننده شدن را پیش بگیری، البته به شرط آنکه در آنجا هم به ترانه ­دزدی روی نیاوری.
در پاراگراف ششم هم که دیگر هیچ صحبتی از نیچه نیست، باز هم دزدی از نوشته بودا موج می ­زند (کپی - اصلی). در حقیقت، امین بزرگیان تمام تلاش خود را کرده و تمهیدات لازم را به گونه ­ای فراهم کرده که هیچ ردی از دزدی خود به جای نگذارد، اما با تمام زرنگی که به خرج داده و چینشی که از کپی­ ها به دست داده و منابعی که معرفی کرده، در پاراگراف هفتم دم خروس بیرون زده است؛ آنجایی که نقل قولی از پل ریکور آورده، اما هیچ منبعی برای آن مشخص نکرده است.
در نوشته نیچه که نمی­ تواند سخن ریکور آمده باشد، چون ریکور تقریبا سیزده سال پس از مرگ نیچه به دنیا آمده است و در کتاب قانون و خشونت هم هیچ اسمی از پل ریکور نیامده است. اینجاست که با جستجوی این جمله از ریکور یکسره به مقاله اسد بودا رهنمون می­ شوید. حال بنگرید به پاراگراف هفتم (کپی - اصلی) و پاراگراف هشتم (کپی - اصلی - اصلی). نقل قول از کوندرا هم در نوع خود جالب است، از این جهت که چون در مقاله بودا منبعی برای این نقل قول ذکر نشده در مقاله جناب بزرگیان هم هیچ اثری از منبع این نقل قول نیست. در ضمن هر جا هم که خواسته به میل خودش گفته­ ی کوندرا را تغییر داده؛ مثلا اگر کوندرا نوشته: "قدرت" او به جایش آورده: "حاکم". خبر نداشتیم کوندرا هم مثل آقای بزرگیان حرف می ­زده و شهوت کلمه "حاکم" را داشته است! (کپی- اصلی) ( پی نوشت را نگاه کنید)
تمامی این کپی­ ها مربوط به بخش "دو)" مقاله اوست که البته شامل بخش عمده حجم مقاله می ­شود. بخش "یک)" هم از این بابت تفاوت چندانی با بخش "دو)" ندارد؛ تنها تفاوت در تکنیک دزدی و کپی کردن است. بزرگیان در این بخش هم از تکنیک "آدرس عوضی" استفاده کرده و هم تکنیک دیگری را به کار برده که من آن را "کپی مخفی" می ­نامم. "کپی مخفی" یعنی اینکه برای یک متن منبعی را معرفی می­ کند – درست یا غلط -  به این معنا که در نوشتن متن از آن منبع تأثیر گرفته است، ولی در حقیقت از آن منبع نقل قول مستقیم می­ کند. اینگونه نقل قول مستقیم کردن را به این خاطر "کپی مخفی " نامیده ­ام که می­ بایست با ذکر مشخصات دقیق منبع و شماره صفحه همراه باشد و در داخل گیومه قرار گیرد.
حال با شاهد آوردن مصداقی از مقاله منظورم را روشن­تر می­ کنم. جناب بزرگیان برای بخش "یک)" مقاله، دومقاله از کتاب "قانون و خشونت" را به عنوان منبع ذکر کرده است: «قدرت حاکم و حیات برهنه» و «والتربنیامین دربرابر کارل اشمیت»، هر دو از جورجو آگامبن. بخش "یک)" را هم با این عبارت آغاز کرده:«با الهام از تفسیر جورجو آگامبن در کتاب "انسان مقدس" می‌‌توانیم بگوییم که...». تمامی اینها بدین معناست که آقای بزرگیان تحت تأثیر و یا "با الهام از" دو مقاله از آگامبن که ذکر کرده است، بخش "یک" این مقاله را به قلم خود نوشته است. اما تمام این شامورتی­ بازی نقش بر آب می ­شود آنجا که متوجه می­ شویم قسمت عمده همان پاراگراف اول بخش "یک)" از جای دیگری "کپی" شده است (کپی - اصلی - اصلی). همانطور که مشاهده می­ کنید این قسمت از متن که در واقع پایه تئوریک و اصلی این بخش از مقاله است، نه "با الهام از" دو مقاله آگامبن (آدرس عوضی) بلکه از پیشگفتار همین کتاب "قانون و خشونت" (صفحات 21 و 22) نوشته مراد فرهادپور نقل قول مستقیم یا در واقع "کپی مخفی/دزدی" شده است. اما هیچ اشاره ­ای به پیشگفتار مراد فرهادپور نیست و خواننده مقاله گمان می­ برد که این متن روایت آقای بزرگیان از نظریه آگامبن است. در حقیقت، این امر نشانگر آن است که امین بزرگیان حتی توانایی ارائه تلخیصی از یک تئوری را ندارد و برای این منظور از نوشته­ های دیگران می­ دزدد. آیا نباید به دیگر نوشته­ های جناب بزرگیان که مملو از اسامی دهان ­پرکن و تئوری­های جورواجور است شک کرد؟ قطعاً باید شک کرد، کمی وقت گذاشت، دقت کرد و فهمید!
مابقی مقاله هم عملیاتی کردن خام و ناشیانه و ساده ­انگارانه نظریه آگامبن است که چون قصد نقد محتوایی نوشته ­های امین بزرگیان نیست به این مسأله نمی پردازم. کسانی بوده و هستند که برخی از مقالات بزرگیان را نقد کرده ­اند، اما این دقیقاً چیزی است که  او می­ خواهد؛ یعنی جدی گرفته شود و در معرض توجه قرار بگیرد. دلیل اصلی احتراز من از نقد محتوایی این است که امین بزرگیان با توجه به همین اندک شرح دزدی­هایش که در اینجا به دست داده شد باید ابتدا نشان می­ داد که مقالاتش را خودش نوشته و آنگاه بود که تازه نوبت می رسید به نقد محتوایی آنها.
بررسی این مقاله "آقای کپی­ باز" را با اشاره به نکته­ ای دردآور به پایان می ­رسانم. این مسأله، در واقع هشداری است به جامعه روشنفکری ایران تا پیش از آنکه وضعیتی تراژیک رقم زده شود و مباحث فکری بیش از این به ابتذال کشیده شود، عناصری همچون امین بزرگیان را بر سر جایشان بنشاند و از رشد قارچ­گونه امثال وی جلوگیری کند. موضوع از این قرار است که چندی پیش روزبه گیلاسیان کتابی را تدوین کرد به نام کتاب مضاعف (لینک دانلود کتاب). این کتاب مجموعه مقالاتی است از زاویه نگاه چپ وعمدتا چپ نو به سیاست، اقتصاد و فرهنگ در ایران. روش گردآوری مقالات هم به این گونه بوده که از نویسندگان مختلف خواسته شده که دو مقاله از خود و دو مقاله از دیگران را برای گنجاندن در این کتاب معرفی کنند. یکی از دو مقاله ­ای که امین بزرگیان از خود پیشنهاد داده همین مقاله پر از کپی و دزدی بود که اینجا بررسی شد. آیا واقعا این مقاله را بزرگیان نوشته یا اینکه حاصل نوشته­ های اسد بودا و مراد فرهادپور است؟! آیا نباید همگان را از چنین موجود خطرناکی که توانسته است حتی افراد تحصیلکرده و اهل فکری را نیز بفریبد برحذر داشت؟
این نوشته را با ذکر مقاله ­ای دیگر به پایان می­ برم که تأییدی دوباره است بر خودنمایانه و دروغین بودن اغلب منابعی که امین بزرگیان در پایان مقالاتش می­ آورد. در بخش نظرات مقاله مرگ او و زندگی من منتشره در سایت رادیو زمانه، یکی از خوانندگان مطلب به جناب بزرگیان ایراد گرفته که چرا هیچ منبعی برای نوشته­ اش نیاورده است. ادامه ماجرا را در انتهای مقاله و یا در این لینک ببینید. همچنانکه مشاهده می­ کنید پس از معرفی منابع توسط بزرگیان، خواننده ­ای که بر او ایراد گرفته – یعنی "نادر" – به راحتی فریب آقای کپی ­باز را می­ خورد و می­ نویسد:« حالا من خواننده می دانم که شما علاوه بر انگلیسی‌، به آثار فرانسوی هم مستقیماً رجوع می‌کنید و این، خود، وزنهٔ مهمی‌ به شمار میاد که باعث می‌شه _ علاوه بر توجه ویژه به محتوای مطلب _ مقالات منتشره از جانب شما جدی‌تر در نظر گرفته شوند (بویژه به این علت که، مثلا در مقاله‌ مذکور، نقل قولها از اهمیت زیادی برخوردارند). و این جدی گرفته شدن، چیزی نیست جز تبلور شایستگی این نوشته ها».
اینجاست که باید خطر افراد فریبکاری همچون امین بزرگیان را گوشزد کرد و جلوی آنها را گرفت. همچنانکه در بررسی مقالات دیگر هم نشان دادم اینجا هم آقای کپی ­باز یا منبعی معرفی نمی­ کند و یا در صورت معرفی منبع، آدرس عوضی می ­دهد، منبع اصلی را نمی­ نویسد وکپی­ کاری خود را مخفی می­ کند. با این کار جماعتی را فریب می ­دهد وباعث می­ شود افراد زیادی همچون "نادر" به این اشتباه بیفتند که آقای بزرگیان چه انسان فاضل و باسواد و فرهیخته ­ای است و غیر از فارسی، منابع انگلیسی و فرانسوی را هم مطالعه می­ کند!
"نادر" در واقع از امین بزرگیان می ­خواهد مشخص کند آیا از منابع اصلی استفاده کرده یا از ترجمه و در صورت استفاده از ترجمه آیا این حق مترجم نیست که نامش ذکر شود؟ حال نگاه کنید به نوع منبع معرفی کردن آقای بزرگیان. برای قسمتی از مطلب که از ژیل دلوز نقل قول شده است، جناب بزرگیان منبعی به زبان فرانسه معرفی کرده است در حالی که این مسأله کذب محض است و این تکه از مقاله از جای دیگری (لینک منبع اصلی) "کپی" شده است (کپیاصلی). نوع تسلط آقای بزرگیان به زبان فرانسه را مشاهده کردید؟! او می­ خواهد خواننده مطالبش به صرف اینکه وی در فرانسه زندگی می­ کند بپذیرد که او کتاب­های فلسفی به زبان فرانسه می­ خواند. اینجاست که باید با اندکی تغییر در ضرب­ المثل معروف گفت :"جاهل همه را به کیش خود پندارد". بسیاری از فرانسوی­ زبانان هم قادر نیستند آثار فیلسوفانی نظیر دلوز را به راحتی مطالعه کنند چه رسد به "آقای کپی ­باز" ما.
به نوع معرفی منبع مربوط به هایدگر هم بنگرید: «منبع هایدگر: هستی و زمان». به همین سادگی!! جالب است. نه؟! سوال این است: کدام نسخه از هستی و زمان آقای بزرگیان؟ نسخه اصلی آن که به زبان آلمانی است؟ یا ترجمه فرانسه (!) یا انگلیسی آن؟ اگر منظورت ترجمه فارسی آن است کدام یک؟ ترجمه رشیدیان یا جمادی؟ راستش را بخواهید اصلا نیازی به این سوالات نیست، چرا که از نوع ارجاع دادن پیداست که امین بزرگیان در زندگی­ اش کتاب هستی و زمان را تورق هم نکرده چه رسد به مطالعه آن، زیرا می ­توانست مثل دیگر منابعی که معرفی کرده حداقل مشخصات کتاب را به طور کامل بنویسد. علاوه بر این، جناب بزرگیان پاراگراف پایانی مقاله را با توجه به آرای هایدگر نوشته، در حالی که این قسمت از متن، در واقع، حاصل خوانش و تأملات آقای بزرگیان نیست، بلکه دزدی شخص وی از یکی از دوستانش است (کپیلینک). این هم از هایدگرخوانی استاد!
یکی دیگر از منابع برای شعری از ریلکه، شاعر معروف آلمانی، آمده است که منبعی انگلیسی است. این نوع ارجاع دادن به این معناست که جناب بزرگیان شعر ریلکه را به انگلیسی خوانده و آن را ترجمه کرده است. از خوانندگان این مطلب اجازه می­ خواهم با توجه به شناختی که تا به حال از میزان صداقت و "زبان­دانی" امین بزرگیان کسب کرده­ ایم ادعا کنم که این منبع هم آدرس عوضی است و او این شعر را از یک منبع فارسی کپی کرده است. مطمئنم روزی یکی از خوانندگان همین مطلب منبع واقعی آن را پیدا خواهد کرد.
تنها منبعی که به درستی به آن اشاره شده است مربوط به میشل فوکو است که احتمالا به دلیل دوستی و آشنایی با دست اندرکاران سایت شیزوکالت (به زبان فارسی) به منبع فرانسه ارجاع نداده است!
جا دارد که همین جا پرسشی اساسی را مطرح کنم و آن اینکه: آیا کسی که زبانی غیر از زبان فارسی می ­داند و برای مخاطبان فارسی ­زبان می ­نویسد، دریایی از منابع غیر فارسی را رها می­ کند و از منابع فارسی "کپی" می­ کند؟ به عبارت دیگر، آیا بهتر نیست از همان منابع غیر فارسی "کپی" کند تا اینچنین مچش گرفته نشود؟ بی شک - امین بزرگیان علاقه شدیدی به استفاده از کلمه "بی شک" در یادداشت­ها و مقالاتش دارد - آقای بزرگیان اگر زبانی غیر از فارسی در حد مطالعه متون تخصصی می­ دانست از همانها "ترجمه/سرقت" می­ کرد. این خود قوی­ترین دلیل برای اثبات پوشالی­ بودن خودنمایی­های او مبنی بر دانستن چندین زبان است.
در پایان این نکته را یادآوری می­ کنم که در بخش دوم این مطلب شواهد و مدارک مربوط به هنرنمایی­ها وشاهکارهای! امین بزرگیان در عرصه ­ای دیگر را ارائه می­ کنم که پر است از گاف­های آقای "کپی­ باز". همچنین مواردی را مشاهده خواهید کرد که عمق بیسوادی جناب بزرگیان را نشان داده و از فرط خنده دار بودن امان از هر مخاطبی خواهد ربود.
این یک بیت شعر هم از زبان سعدی خطاب  به امین بزرگیان:
به اندازه بود باید نمود
خجالت نبرد آنکه ننمود و بود
آدرس ایمیلی هم به مثابه صندوق انتقادات و پیشنهادات می­ گذارم که در صورت تمایل می­ توانید هرگونه نظر و نکته تکمیلی در مورد امین بزرگیان و یا این مطلب را به آنجا ارسال کنید. copybazi@gmail.com

پی نوشت:
بیش از یکسال پس از افشای سرقتهای ادبی متعدد امین بزرگیان در این مقاله و بخش دوم آن، او یک پاورقی دیگر به پاسخ خود به من اضافه کرده و با اشاره به مقاله مشترکی که با اسد بودا نوشته، آورده است: 
درباره ادعای کپی برداری من از مقاله اسد بودا به این نوشته نگاه کنید. این نوشته یکسال پس از این ادعا در بی بی سی منتشر شده است. یعنی یکسال بعد از این ادعای خنده آور اسدبودا با سارق مطالبش نوشته مشترک منتشر کرده است. توضیح بیشتری نمی توان داد. خود گویاست.
در حقیقت بزرگیان ادعا می کند به صرف اینکه بودا پس از این افشاگری حاضر شده است با او نوشته مشترکی منتشر کند به معنای موافقت بودا با وی و عدم باور به ادعای سرقتهای امین بزرگیان از نوشته های پیشین اوست. این در حالی است که بزرگیان در حقیقت ازعدم اطلاع بودا از محتوای مقالات من سوء استفاده کرده و به اسم نگارش مقاله مشترک در واقع به دنبال لاپوشانی قسمتی از فضاحتهایش بوده است. ذکر این نکته لازم است که در مکاتباتی که بسیار پیش از اینها با اسد بودا داشته ام، وی نگاه متفاوتی به این مسأله دارد که در صورت برطرف شدن محذورات شخصی و سررسیدن زمان مناسب، این حق را برای خود محفوظ می دانم که در این مورد و نیز موارد دیگری با مدارک موثق و مستند روشنگری کنم.

۱۳۶ نظر:

  1. سلام بهنام
    آخرش کار خودتو کردی!یه چیزایی از امین از دانشگاه یادم اومده که ایمیل میکنم برات کاک بهنام

    پاسخحذف
  2. آقای امینی سلام!
    باورش سخت است که این آقا به این حد قالتاق و شارلاتان باشد... من مطالب ایشان را در وبلاگ ، فیسبوک، رادیو زمانه و گه گاه بی بی سی پی گیری می کردم حالا می فهمم که چه شیاد کاری هایی در پشت آن مطالب و نوشته های بزک شده بوده است... دست شما درد نکند بابت این آگاه کردن امثال ما که مخاطبان عادی نشریات هستیم و فکر می کردیم که امثال این حقه بازان در انبان اندیشه شان چیزی برای ارائه دارند غافل از اینکه همه دزدی و دروغ و شارلاتان بازی بوده است

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. جناب شما که مطالب رو پیگیری کردی؛پی این حرف رو هم بگیر:در مورد حرف علمی مهم نیست که کی حرف میزنه،مهم اینه که چی میگه.
      همچنین شما که پیگیر عادی و عام مطالب هستی چطور تونستی به این صراحت بیای اینجا و داوری کنی؟بهتر نیست همون عوام بمونی و سکوت پیشه کنی تا محتویات انبان تو هم مشخص نشه؟

      با تشکر:خواننده ی روزنامه ی کیهان :)

      حذف
  3. بهنام عزیز سلام و سپاس
    مدتی زیادی بود که نوشته ها و گفتارهای امین مرا سخت به تأمل در باب وضعیت اسفبار و تراژیک علوم انسانی کشانده بود. کژبینی و بدفهمی و سرهم بندی و شارلاتانیسم در محتوای نوشته های او برای من بازنمای وضعیتی بغایت دردآور در عرصه فکری بود. استنادهای وی به چهره های فکری و فلسفی در نوشته های تنک مایه اش خنده دار و بی اساس بود. بارها وسوسه شدم تا مطلبی بنویسم و از رهگذر نقد نوشته هایش، آینه ای روبروی اهل قلم بگذارم تا ابتذال بی حد و حصر را لمس کنند، تا نشان دهم که نوشتن بدین نمط، جنایت است و نابخشودنی. بسیاری را می دیدم که چنان محو نامها شده بودند که هر متن سخیف و بی مایه ای را - به صرف ذکر دو سه نام دهان پرکن - بر دیده می گذاشتند. این ها همه مایه نگرانی بود و دورنمایی تاریک را در برابر دیده می گذاشت. و امین بزرگیان برای من سمبل و چهره نمونه وار این جریان بود. اما با خواندن این مطلب، فاجعه برایم دو چندان شد. تراژدی فراتر از آن بود که می پنداشتم: سرقت ادبی!!!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. جناب شما فرمودین:استنادهای وی به چهره های فکری و فلسفی در نوشته های تنک مایه اش خنده دار و بی اساس بود
      این توهین بزرگی هستش و در مقابل خودبزرگ بینی زیادی برای خودت لحاظ کردی.این یعنی خواننده ها متوجه نمی شوند که آیا فلان ایده مرتبط با فلان نظر از فلان چهره ی فکری هستش و صرفا شما فهمیدین؟عجبا.برادر صادق؛ملت هم مطالعه دارند و می فهمند که از اب گل آلود ماهی گرفتن یعنی چه!

      با تشکر:خواننده ی روزنامه ی کیهان

      حذف
    2. این خواننده ی روزنامه کیهان خود اصل جنس کپی باز هست ها:))

      حذف
  4. عجب !!! ... حیرت کردیم آفای امینی

    پاسخحذف
  5. من وبلاگ شما را قبلا ندیده بودم. رفرنس هائی را که داده اید خیلی هاشان را چک کردم و با کمال تاسف (برای آقای بزرگیان) خیلی هاشان درست بودند. فقط می توانم بگویم یک اگوی متورم می تواند این کار را بکند. طرف منبع فارسی استفاده کرده، انگلیسی رفرنس می دهد. وای بر ما...

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. جناب برای متحیر شدن دلایل بهتری برایتان سراغ دارم.به عنوان مثال به درستی یکی از کامنت گذاران هم اشاره کردن،خود منتقد یعنی چناب بهنام امینی در نوشته های شان هیچ منابع و ماخذی ذکر نکرده اند.حیف که عمر گرانبها اجازه نمی دهد تا بررسی کنم که ان متون از کجا آمده است و حیرت شما را دو چندان کنم

      با تشکر:خواننده ی روزنامه ی کیهان

      حذف
  6. خیلی عالی نوشتید در ته نوشته: به اندازه بود باید نمود.خجالت نبرد آنکه ننمود و بود.

    پاسخحذف
  7. قدیم می گفتن آن خشت بود که پر توان زد ولی ظاهرا آن کپی کاری هم بود که پر توان زد.

    پاسخحذف
  8. همچین کپیکار کپیگار راه انداختین گفتم چه بوده و چه کرده.اینها که فقط در حد چند جمله و پاراگراف کوتاهند(تازه بر فرض درستی مدعا)

    پاسخحذف
  9. اما چه عجیب که تنها چند روز پس از رفتن امین بزرگیان از فیسبوک این مقاله رو منتشر کردی.ایشالله که گربه س :)

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. شاید امین بزرگیان هم ترسیده از این رفقا.من هم بودم می ترسیدم و فیس بوک را ترک میکردم.با صرافتی که دوستان در کشیدن مو از ماست دارند یحتمل بزودی برادر ایم بزرگیان از اسراییل جیره مواجب میگرفتند یا حسین شریعت مداری

      با تشکر:خواننده ی کیهان

      حذف
  10. این نوشته تنها یک غرض ورزی بی شرمانه است. ایده گرفتن از مطالب دیگران به معنی کپی کردن نیست. این که فکر کنیم هر مقاله ای از صفر مطلق آمده خیل خام احمقانه ایست که فقط می تواند دستمایه ی دشمنی هایی از این دست شود. فقدان آموزش درست روش های تحقیق و ارائه ي رفرنس در ایران یک امر همه گیر است و بسیاری از تحصیلکرده های ایرانی را در بدو ورود به فضای آکادمیک غرب دچار مشکل میکند، این به معنای 'قصد' به دزدی نیست!!! فکر میکنم تعداد محققان و مفسرانی که در ایران از این عیب بری باشند به تعداد انگشتان یک دست هم نرسد. اینکه شما این یکی را برداشته ای و اینچنین انگ میزنی نشان از کینه ای شخصی میان شما و این شخص است. اگر قصدتان اطلاع رسانی است آستین بالا بزنید و شروع کنید به رسوا کردن مابقی صاحبنظران بلکه دامن خودتان را از ننگ این غرض ورزی یک جانبه پاک کنید. البته خودتان بهتر از من می دانید که در پایان این قلع و قمع کسی باقی نخواهد ماند.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. پس شما حواستان باشد که ناگهان در یک - دو پاراگراف اول مقاله تان ناگهان یک - دو پاراگراف از یک متن فارسی ایده نگیرید و بعد رفرنس فرانسه هم بدهید !!! :) کبک و برف هم حکایتی است. مریدی و ارادت هم بد دردی است!

      حذف
    2. اگر نقد کردن من از شما به معنی مرید بودن بنده به آقای بزرگیان است، نوشته ی شما هم پس نشان دشمنی علنی شماست. درضمن بنده صرفا مخاطب هستم و تخصصم مثل شما قلم فرسایی نیست، پس شما که کارتان به ظاهر نوشتن - البته نوشتن از نوشتن دیگران!- هست باید حواستان باشد نه من.

      حذف
    3. انگ مریدی به من از شما چیز بعیدی نیست :)) از سرتاپای نوشته ی شما مشخص است که کارتان انگ زدن است

      حذف
    4. نقد شما بر حرف بنده نشان از ارادت شما به آقای بزرگیان نیست، اما بستن چشمانتان بر واقعیات متن و کردن سر در زیر برف نشان از ارادتی کورکورانه دارد و بس. بنده هم چون شما اهل قلم نیستم. دلیلش را می خواهید؟ ساده است! شعر سعدی را بخوانید.

      حذف
    5. این نوشته را هم در ضمن من ننوشته ام! من هم چون شما خواننده این مطلب بوده ام و از اینکه ماه ها از سوی آقای بزرگیان مورد توهین قرار گرفته ام بسیار آزرده و مکدرم.

      حذف
    6. باز هم تاکید میکنم که ندادن ریفرنس صحیح می تونه نشان از ضعف آموزش درست در روش تحقیق باشه نه به معنای دزدی. این امر رو می شد خیلی محترمانه در قالب نقد عنوان کرد نه به این صورت در قالب تهمت و فحاشی. به هرصورت لحن این نوشته کاملا مشخصه که قصد ایشون گوشزد کردن اشتباه آقای بزرگیان در رفرنس دادن نیست و قصدش فقط تخریب هست. خدا صاحب این وبلاگ رو شفا بده. بدجور توی کینه و حسادت غرقه. این همه انرژی برای بدنام کردن دیگری می تونست برای یک امر سازنده ختم بشه. خیر پیش

      حذف
    7. شما گویا نه معنای تحقیق را می دانید و نه رفرنس را. گویا کلمه سرقت و سرقت ادبی هم برایتان بی معناست. در ضمن من نمی فهمم کجای این متن فحاشی و توهین داشت. آیا توصیف یک سارق به عنوان سارق فحاشی است. شما مثلا احتمالا به محمد بیجه، قاتل سریالی معروف، می گویید ای نازنین مرد خرامان که جان می گرفتی همه عمر. یا مثلا فلان دزد را خطاب می کنید: ای تو اسوه، ای تو نیکو آدمیزادی که برداری هماره جنس از جیب من و ما، نوش جان!!! آقا یا خانم محترم! آدم به دزد می گوید دزد و این فحاشی و توهین نیست. سند هم که الی ماشا الله در این متن هست. نمی توان مثلا در متن نوشت: امین بزرگیان، این اسوه صداقت و پاکی و راستی، این پژوهشگر برجسته اجتماعی، این داننده نیک و بد، این ممیز خیر و شر، در پاراگراف دوم خود کلا متن انسانی دیگر را به اشتباه در مقاله خویش وارد کرده است اما والله اعلم.

      حذف
    8. شما هم ظاهرا معنای فحاشی را نمی دانید! در جامعه ای که من درش زندگی میکنم این مثال بارز فحاشی است، ظاهرا دایره ی فحاشی برای شما تنها محدوده ای کوچک و عوامانه را در بر می گیرد که این خود می تواند نشانه ای باشد از فرهنگ و قشری که شما از آن برآمده اید. واقعا باید نابینا بود تا غرض ورزی ها و فحاشی ها را در زبان این متن ندید. به قول خود شما الله اعلم.

      حذف
    9. "اما والله اعلم" را که در متن آورده ام از قول قائل آن جمله ی کذایی در متن است و طعنه ای بود به شما.
      متأسفانه همانطور که می فرمایید من از فرهنگ و قشر و محله ای آمده ام که امثال شما اهل فرهنگ اگر کلاهتان هم آنجا بیفتد بر نمی گردید که بردارید: محله چاقوکشی و فحاشی و عربده کشی!
      اما در فرهنگ فرومایه ما (در برابر فرهنگ والای شما) دزدی را دزدی می دانند! و هیچگاه از آن دفاع نمی کنند. در فرهنگ والای شما که آمیخته است به زبان پاکیزه، گویا دزدی مسأله ای نیست.
      دوست عزیز، امین بزرگیان ها محصول مریدانی چون شما هستند. این کار که شما می کنید نتیجه اش یک چیز است: مجوزی برای بازتولید دزدی.

      حذف
    10. ببیند آقا یا خانوم محترم! ادامه ی این بحث دیگر فایده ای ندارد، شما یا خود صاحب وبلاگ هستید که مثلا میخواهید به عنوان یک طرفدار خودتان را جا بزنید، یا به قول خودتان چنان مریدی هستید که حتی سبک نوشتنتان شبیه مرادتان شده! هر کدام از این دو باشید باید خوب بدانید که اگر بخواهیم از دزدی حرف بزنیم چه ها که در مورد زندگی خصوصی صاحب این وبلاگ نمی شود گفت! من وارد جزییات نمی شوم تا شبیه شما-ایشان نقد نکرده باشم! حداقل برایشان جای توضیح میگذارم، کاری که شما بلد نیستید! نمی دانم در قاموس شما دزدی فقط ادبی است؟ جا نماز آب کشیدن تا کجا؟؟؟؟ شرم کنید.

      حذف
    11. بنده هرگز شمای ناشناس را امین بزرگیان نخوانده ام که مرا نویسنده این وبلاگ می دانید. یک بار گفتم که من هم خواننده این مطلب بوده ام. همین. نسبتی هم با صاحب این وبلاگ ندارم. بنده هم ماه ها خواننده ی مطالب آقای بزرگیان بوده ام و هم اکنون احساس رنجش و آزردگی دارم که چنین ملعبه ی دست آقای بزرگیان بوده ام. در ضمن، نویسنده ی این مطلب هرگز از زندگی شخصی و خصوصی آقای بزرگیان در این نوشته سخنی نگفته است که شما تهدید به افشاگری زندگی خصوصی آدمها می کنید. ایشان دقیقا دست روی نوشته هایی گذاشته است که ایشان در فضای عمومی نشر داده اند و می بایست پاسخی در فضای عمومی دریافت می کرد. شما باید بسیار خجالت بکشید که تهدید به افشاگری می کنید. حواستان باشد که در دفاع از ارزشهایی که هیچ شناخت درستی هم از آنها ندارید به ارزشهای خودتان خیانت نکنید.

      حذف
    12. شما سفسطه خوب بلدید! از کی تا به حال قضاوت در مورد میزان زبان دانستن یا ندانستن یک نفر شده مساله ی عمومی؟؟ آنهم کسی که به زعم خودش چهار سال است که با این شخص قطع رابطه کرده! توی چهار سال آدم یک لیسانس جدید می گیرد ارتقا سطح دانش زبان خارجی که بماند! استفاده از سابقه ی دوستی با ایشان برای استناد به تهمت هایی از جمله دروغ گویی و خالی بندی هم از نظر شما در منظر عمومی قرار می گیرد؟‌ خودتان را گول می زنید یا چی؟ قصد من از عنوان مسایل زندگی خصوصی این بود که این آقا یادش بیاید اگر قرار باشد پای مسایلی که به صرف داشتن رابطه ی دوستی یا آشنایی با کسی به دست می آید به میان بکشیم در مورد خود ایشان خیلی حرف ها می شود زد که اگر کسی نزده تا به حال یا نمی زند به معنای این نیست که نمی داند یا نمی تواند! بلکه حرمت فضای خصوصی و عمومی را نگه می دارد. این امر تهدید نبود، گوشزدی بود که تا بداند اگر قرار به افشاهایی از این دست باشد هیچ کس در امان نیست. برای من ادامه ی این بحث علی السویه است. گفتنی ها را گفتم. کسی که نخواهد بشنود نمی شنود. تمام.

      حذف
    13. ندانستن زبان، حتی زبان مادری برای منگل ها، نه عیب است و نه رذیلت اخلاقی. اما خود را به دروغ زبان دان جا زدن یک رذیلت اخلاقی است. شواهد هم به اندازه کافی در متن آمده است.
      من در نوشته ی ایشان در این وبلاگ اشاره ای به زندگی خصوصی آقای بزرگیان ندیدم. خیر پیش و انصاف بدرقه تان.

      حذف
    14. اینکه ایشون ادعای زبان دانی کردن میتونه کاملا درست باشه، همین طور که از این متن بر میاد آقای بهنام امینی مدرکی دال بر زبان نداستن ایشون غیر از سابقه ی دوستی که اون هم از چهار سال پیش تا به حال قطع شده ارائه ندادند. پس اینجا ادعای آقای امینی کذب محض هست مگر خلافش با مدرکی مستدل ثابت شود! در ضمن آقای امینی در کامنتی در فیسبوک در جواب دوستانشان گفته اند :
      ''دوستان عزیزم به زبان این متن ایراد گرفته اید.قربانتان گردم اگر به کسی که از مطالب دیگران می دزدد و به اسم خود می زند بگوییم "سارق ادبی" به او توهین نکرده ایم،بی احترامی نکرده ایم، توصیفش کرده ایم.من که نمی توانستم قزبان صدقه امین بروم و بگویم حالا اشتباهی کرده و انشاالله گربه است! اتفاقا زهرا جان او جنایت کرده.حتما باید خون می ریخت تا جنایتش بر تو ثابت شود؟! مگر خمینی و خامنه ای با دستان خودشان آدم کشته اند که احیانا بعضی از شما آنها را جنایتکار می دانید؟ ''
      این احیانا شما را یاد چیزی نمی اندازد؟ احیانا همین کامنتی که در جواب من همین بالا داده اید؟ یادتان بیاورم؟
      ''آیا توصیف یک سارق به عنوان سارق فحاشی است. شما مثلا احتمالا به محمد بیجه، قاتل سریالی معروف، می گویید ای نازنین مرد خرامان که جان می گرفتی همه عمر. یا مثلا فلان دزد را خطاب می کنید: ای تو اسوه، ای تو نیکو آدمیزادی که برداری هماره جنس از جیب من و ما، نوش جان!!! آقا یا خانم محترم! آدم به دزد می گوید دزد و این فحاشی و توهین نیست. ''
      شباهت این استدلال ها و ادبیاتش احیانا برای شما باید مثال دزدی ادبی باشد! کامنت شما مقدم هست به کامنت ایشون در فیسبوک. پس یا ایشان از کامنت شما ایده گرفته بدون ذکر منبع یا این جملات از دهان یک نفر در آمده! :)))) چقدر میشه با کلمات بازی کرد. چقدر میشه راحت متهم کرد. توی این بازی افتادن ته نداره دوست عزیز. نداره.

      حذف
    15. آدمی برای آنکه بگوید "دزدی، دزدی است" و "توصیف یک آدم به عنوان دزد با مدارک مستدل فحاشی نیست" نیازی به الهام گرفتن از این و آن ندارد. اگر هم الهام گرفتنی در کار باشد این من هستم که از متن مقاله ایشان در این وبلاگ الهام گرفته ام آنجا که نوشته اند: "امیدوارم کسانی که این نوشته را می­خوانند تا همینجا هم قانع شده باشند که توصیفاتی که در ابتدای متن برای امین بزرگیان آوردم شایسته اوست و تهمت­زنی و توهین به او نیست".
      من هرگز گمان نکردم که شما آقای بزرگیان یا همسر ایشان هستید. اما شما که اصرار دارید من آقای امینی هستم دیگر دارد مرا به این یقین می رساند که گویا شما همان (به مصداق نوشته آقای امینی: جاهل همه را به کیش خود پندارد) آقای بزرگیان یا همسر ایشان هستید. این فضاحت را جور دیگری چاره کنید که گندش هفت آسمان را برداشته است.

      حذف
    16. :)))) شما واقعا من را به خنده می اندازید. با شما می شود ساعت ها بازی کرد و به افاضاتتان خندید. به من چه که چاره کنم؟ خودشان حتما برای خودشان چاره خواهند کرد. قصد من از اصرار ها نشان دادن آسان بودن تهمت زنی بود که طبیعتا هم به مذاقتان خوش نیامده :)) نفس تهمت زنی همین هست. فقط تا وقتی تیزی پیکان به سمت ما نیست ظاهرا اهمیتی ندارد. چیزی که فعلا گندش آسمان را برداشته این مقاله ی آبکی و سرشار از عقده های بچه گانه است که جز اندک افرادی مثل شما بقیه را به خنده و گریه واداشته. باز هم اگر جوابی بدهید باعث مسرت خاطر من خواهد بود. توی فضاحت این فضا هرچه که باعث خنده شود غنیمت است.

      حذف
    17. شما اما موجب خنده من نمی شوید. شما احساس ترحم مرا بر می انگیزید. این فضا، فضای فضاحت است که اشخاصی چون شما متنی مستدل به مذاقتان خوش نمی آید. اما این مقالات آقای بزرگیان فضاحت در فضاحت است. و دفاع شما فضاحت را روسفید کرده است. باقی بقایتان.

      حذف
    18. متن مستدل؟؟ :))) بی خیال آقا جان آبروی خودتان را نبرید با این حرف ها. حالا کجا می روید داشتیم می خندیدیم :))))))))

      حذف
    19. ترحم؟ من نیازی ندارم به ترحم شما خیلی هم دارد بهم خوش می گذرد. شما نیاز به ترحم داری که هر چه بیشتر پیش می رود بیشتر معلوم می شود تا کجای تان سوخته. ای بابا سخت نگیرید. گاهی آدم حرف دیگری ندارد بزند. بهتر است سکوت کند و هرچه به دهانش می آید نگوید چون در اراجیف گفتن هیچ کس از هیچ کس کم نمی آورد. بگذریم، گفتم که بودید حالا؟ کسی تا به حال گفته که چقدر موقع عصبانیت خنده دار ترید؟ :)))))

      حذف
    20. شما متاسفانه خیلی زود بازی می خورید. در دام همان بازی کثیفی می افتید که این پست می خواست برای آقای بزرگیان ایجاد کند. تلاش من این بود که کمی از این بازی کثیف را تجربه کنید. به هر صورت روز یکشنبه ی تعطیل من گذشت. به فکر افتادم. ناراحت شدم. خندیدم. بیشتر از این انرژی گذاشتن برای این مطلب ارزشش را ندارد. من هم بیکار نیستم و دیگر وقتش را ندارم که اینجا با شما تلف کنم. من از شما چیز هایی یاد گرفتم. گیرم غیر مستقیم. امیدوارم شما هم چیزی از فضایی که این گونه بازی های روانی ایجاد میکند چیزی فهمیده باشید. خیر پیش.

      حذف
    21. :)))))))))))) دزدی ادبی؟ عامو بی خیال.این شعرها چیه میگین؟
      مگه طرف دیوان ادبی سروده که میخای ازش دزدی ادبی بگیری؟
      مقاله س.میفهمین؟اونم مقاله توی وبلاگ و روزنامه.ژورنال که نیست داداش من :)))))))
      حالاااصن تو عمر پربرکت جیمز باندی تون مقاله هم نوشتین؟ لینک بدین بریم بخونیم تا مستفیض شیم که اینجا از خنده کف کردم :)))))

      حذف
    22. آقای ناشناس که از بزرگیان دفاع میکنی. عمو جان برو مطالب را که ذکر شده چک بکن. در دنیای تحقیق و مطالعه و آکادمیا به این کار ایشان سرقت ادبی و بی شرمی گفته میشود. اگر در دانشگاهی این مطلب را داده بودند اخراج میشدند. حالا چون در دانشگاه نیست استفاده از زحمت دیگران به نام خود مهم نیست؟ فقط شعر مهمه؟ شما برو همون دیوان شعر بخون، چکار به مقالات تحقیقی داری؟ دزد پروری اینقدر تابلو؟

      حذف
  11. خیلی جالبه .من هم با ناشناس (نه همانی که در پیغام بالایی است ) پیغام می گذارم .ولی آقای بزرگیان شما چرا با نام ناشناس می آیی از خودت اینجا دفاع می کنی ؟ هر کس دو تا از متن ها و جواب کامنت های فیس بوک شمارا خوانده باشد ادبیات تان را می شناسد .حداقل منصف باشید و اگر دلیل مستدلی دارید که اینها سرقت ادبی نیست با نام خود از خودتان دفاع کنید . این روش ها نخ نما شده اند .هر چند زبان این متن تند است و گزنده اما حقیقت پشت آن انکار ناشدنی است .مگر آنکه اجازه ی رسمی از تمام آن نویسنده ها و متفکرانی که نوشته و اندیشه شان را با ظرافت و تغیر جملات استفاده کرده اید داشته باشید .وگرنه از تمام آنهایی (امثال من ) که در این مدت وبلاگ و فیس بوک تان را مطالعه کرده ام و گاه تحسین تان کرده ام و گاه غبطه خورده ام به سواد و دانش تان عذر بخواهید و اشتباهاتتان را بپذیرید.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. متاسفانه باید بگویم که بنده آقای بزرگیان نیستم! خوشحال می شدم اگر می بودم البته! حتی جنسیتم هم ربطی به ایشان ندارد :))) اگر ادبیاتم هم شبیه آقای بزرگیان باشد باعث خوشحالی من خواهد شد که می تواند نشانی از سواد نوشتنم باشد! به هر جهت ایشان حتما از خودشان دفاع خواهند کرد که هر کسی که پیگیر این داستان است حتما باید بخواند. یک تنه به قاضی رفتن راضی برگشتن است. مگر اینکه یک عده مثل همیشه فقط دنبال خواندن متن های عصبی و عقده خالی کن باشند که این متن برایشان کفایت خواهد کرد.

      حذف
    2. شما دوست عزیز مونث (خانومش که نیستی ایشالله ) چند وقته ایشون رو میشناسی؟ من ناشناس سالهاست بزرگیان رو میشناسم .و حتی می دونستم چجوری مقاله می نویسه و در عجب بودم از آنهایی که مدح اش رو می گفتن .شماها ظلم کردید به این آدم .

      حذف
    3. من خانومش نیستم :)) خانومش از آنهایی نیست که دوره بیفتد جواب دشمنان شوهرش را بدهد. که اگر میخواست بکند تمام روزش را باید صرف اراجیف می کرد. برای همین علاوه بر امین برای زنش هم احترام زیادی قایلم به خصوص بعد از این جریانات که اگر کسی با چنین زبانی در مورد شوهر من چیزی نوشته بود زمین و زمان را به هم می دوختم! کم زمانی هم نیست که امین را می شناسم. از آن زمان که من می شناسمش انسانی بوده با نقاط ضعف و قدرت خودش که به زعم من نقاط قوتش و شخصیت انسانیش بسیار بسیار بیشتر از اندک نقاط ضعفش است و شایسته ی این دست تخریب ها نیست. امین هرچه بوده همان نمانده. امین در این سال ها رشد کرده و سعی در جبران کمبودهایش داشته. این برای من قابل تقدیر است. این که امین حالا را به واسطه شناخت از یک بچه ی بیست ساله در ده سال پیش نقد کنیم انصاف نیست. و البته انصاف هم چیزی نیست که هرکسی داشته باشد.

      حذف
  12. این هم از لوس بازی‌های ایرانی جماعت است که تا نقد تند و تیزی وارد می شود به جای اینکه بیایند نقد را فهم کنند و جواب مستدل بدهند ننه من غریبم بازی درمی آورند که فحاشی نکنید و فلان و بهمان. مدعای این نوشته مشخص است:‌اینکه یکی از نویسندگان جراید و سایت های اینترنتی که اتفاقا به لقب پژوهشگر هم مزین است صداقت نوشتاری را شکسته و حاصل کار دیگران را به نام خودش بیرون داده است. مساله هم البته فقط مساله یک فرد نیست. متاسفانه این مشکلی رایج در عرصه نویسندگی مطبوعاتی ماست. یکی از علل هم ضعف نظام دانشگاهی در ایران و جدی نبودن معیارهایی است که باید صداقت آکادمیک را برکار دانشجویان و استادان حاکم کند. با این همه این چیزی از مسوولیت اخلاقی کسانی که دست به این طور نویسندگی‌های متقلبانه می زنند کم نمی کند. ای کاش دیگرانی هم مثل بهنام امینی پیدا می شدند و یقه باقی متقلبان را می گرفتند تا هزینه این طور کپی کاری ها و دزدی های ادبی آنقدر بالا برود که به ارتکابش نیرزد.

    پاسخحذف
  13. تمام لینک‌ها را دنبال کردم. چیزی که نشان از دزی ادبی‌ باشد نیافتم. ولی‌ یک نکته: لزوم تحقیق بیشتر را در مورد " آداب نقد ایرانی" اینجا آشکار میشود. لحن نوشته عصبی و پر از لغات توهین آمیز است.نویسند به شدت عصبانیت خود را در کلمات ریخته و حتا حفظ ظاهر هم نکرده تا شاید نوشته اش بیشتر نقد به نظر برسد تا فحاشی. کاملا میتوان دشمنی و غرض ورزی را در پشت جمله‌ها احساس کرد. روشی‌ که متأسفانه گفتمان روشنفکری ماست و امثال شریعتمداری کیهان از آن استفاده میکنند.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اتفاقا تا حدودی دزدی ادبی مشخص بود.البته نه به اون شدت.چون عموما متن علمی رو نمیشه به روش های مختلفی ویرایش کرد.بلخره مثلا ژیژک چیزی گفته که وقتی ترجمه حتا تفسیرش کنی عموما متن های مشابهی بدست میاد.جاله اکثر حضراتی که هوار ای دزد سر دادن به این نکته اصن توجه نمی کنن و یا احتمالا هیچ متنی را تا حالا ترجمه و تالیف نکردن.به عنوان مثال خود آقای امینی در نوشته هاشون هیچ نشانی از منبع و ماخذ وجود نداره و بیشتر این شائبه ایجاد میشه که مار کار انگلیسی هاست

      خواننده ی کیهان

      حذف
  14. کاک بهنام سلام! دست مریزاد ! بالاخره یک نفر پیدا شد که شارلاتان بازی های این حقه باز را به این زیبایی و محکمی و متینی و با استدلال های عالی،نقد و افشاء کند.اگرچه همه می دانستند طرف شارلاتان است ولی بیشتر از این سکوت بی اخلاقی بود.. با اجازه ات لینک مطلب را برای سردبیر رادیو زمانه، بی بی سی و چندرسانه دیگر که این آقا با حقه بازی سر مردم را کلاه گذاشته بود فرستادم تا بدانند طرف حسابشان کیست و یا اینبار با احتیاط بیشتر با افراد مواجهه و میدان بدهند. بنظرم هرکس که یک مقدار هم احساس تعهد می کند باید لینک این مطلب را برای آگاه سازی به همه جا بفرستد... باز درود به غیرت و شرفت

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. کاک هومن به ریز و شارلاتن گلم(متانت نوعی بود و استفاده از ترفند کپی باز)عرض کنم خدمتت که من نمی دونستم بزرگیان شارلات هستش پس من ر هم جمع نبند و اندکی کوتاه بیا تا با هم بریم.
      شارلاتانی هم مصداق خودت هستش که اصن معلوم نیست چرا دنبال شفاف سازی هستی؟دزد چی گرفتی؟دزد علمی؟اصن دزد؟ با کدوم معیار جامعه شناسانه و محکمی کلمه ی دزد رو عنوان کردی؟ نقد بهنام امینی عزیزم؟ جایی از متن استدلا اورده که بزرگیان چطور به فلان مجله ی منتشر شده در 1330 دسترسی داشته وقتی بیرون از ایران بوده!حالا چطور به پایان نامه دسترسی داشته؟
      این مسیر که شما رفتی ما قبلا دولا رفتیم داداش

      حذف
  15. با سلام

    قبلا وبلاگتون رو نخونده بودم ، هیچ آشنایی هم با شما یا آقای بزرگیان ندارم .
    با جستجوی اینترنتی متوجه شدم چنان اوازه ی خوشی در نزد دیگران هم ندارند .
    از اطلاع رسانیتون ممنونم و فکر میکنم کسانی که فرضیه ی دزدی نبودن آثار رو مطرح میکنن حتی نیم نگاهی به لینک ها نکردن !
    وگرنه چون من بی اطلاعی هم با خوندن کپی ها و اصلی ها متوجه دزدی میشد :)
    بازم ممنون

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. با سلام.داشتم رد می شدم گفتم بخندم تا با هم خندیده باشیم :)

      یک بی اطلاع از روزنامه ی کیهان

      حذف
  16. 1-خود نوشته ی بهنام که رسما لجن مال کردن نقد بود.بیشتر شبیه لباس شخصی های عرزشی سر گردنه ها حرف زدین
    2-تحصیلات من ارتباطی به علوم انسانی نداره ولی به علوم انسانی علاقه مند هستم.بهترین گزینه هم برای من خوندن مطالبی از نوع مقالات امین بزرگیان هستش که گردآوری و جمع بندی مطالب هستش.تا به حال از شما مقاله ی قابل ملاحظه ای ندیدم.اگر لطف کنی بجای این مچ گیری ها چند عدد مقاله جون دار بنویسی و منتر کنی ممنون میشم
    3-من مقالات فارسی و انگلیسی زیادی دارم.وقتی مقاله می نویسی؛مشق و دیکته نمی نویسی بلکه هدف بیان مطلب جدید از دیدگاه جدید یا مرور کارهای گذشته است.در این حالات عموما پیش میاد که بجای درگیر کردن خودت به عنوان نویسنده در کارهای نگارشی؛سعی میکنی ساده ترین بیان ممکن رو پیدا کنی تا به اصل مطلب برسی.به خصوص وقتی به زبان دیگه ای بخای مطلب بنویسی سعی میکنی از مقاله های مشابه استفاده کنی.این کار به وفور در ایران (و به زعم استادیم در سایر نقاط دینا برای زبان غیر مادری الخصوص)رخ میده.چون هدف شعر گفتن یا رمان نوشتن نیست.بحث علمی رو باید به بهترین شکل ممکن نوشت.حالا اگر شخصی پیش از شما گفته باش :بابا آب داد؛شما چندان صحیح نیست که بگین شخصی که نسبت پدر را داشت متاعی به نام نان را ابتیاع کرد!!چرا که ممکن است کپی کاری شود
    4-1-بیان مطالب علمی به روش های مختلف چندان میسر نیست مگر بخای جفنگ بگی و خودت رو تک نشون بدی که با کار علمی منافات داره
    5-من امین بزرگیان نیستم و امین بزرگیان رو به خاطر مقالاتش میشناسم.شما هم مقاله بنویس و کار کن بجای عیاشی و سرگردنه گیری داداش من

    هیمن

    پاسخحذف
  17. هیمن هستم.
    رفتم چنتا از نوشته هات رو خوندم.هیچ رفرنس و منبع و ماخذی قابل توجهی توی نوشته هات ندیدم.رطب خورده منع رطب نکن جناب ظاهرا کاک بهنام به ریز

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. بله به نکته جالبی اشاره کردین.من هم هیچ رفرنسی ندیدم.
      حالا چطور ایشون اینهمه دقت در موشکافی مقالات امین بزرگیان داشتن برام جالبه :) ایشالا که گربه س

      خواننده ی کیهان

      حذف
  18. :)))))))) من کلا فقط یه رفرنس از نوشته های خودت توی وبلاگ ت دیدم.یعنی این همه نوشته داری و تولید محتوا کردی و همه ش از خودت بوده؟حتا یه نگاه به یه کتاب نکردی؟آخه چرا؟
    کاک بهنام به ریز جهان سومی درد داره؛درد

    پاسخحذف
  19. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  20. نوشته های شما که به اصطلاح خودتان نقد خوانده میشه خود جای بسیاری نقد دارد برادره من.قلمه شما که برگرفته از افکار شماست که منو یاده ریئس جمهوره محترممون میندازه .
    من تمام لینک‌ها را دنبال کردم. چیزی که نشان از دزی ادبی‌ باشد نیافتم.
    زمانی که داشتم این مطلبو میخوندم حس کردم که وبلاگ شما شباهته خاصی به وبلاگه حسین شریعتمداری داره و این خودش جای تاملی بسیار داره من در جای جای جملهای شما تخریب و حسادتو حس میکردم .
    قلم در دستانه تو دوست عزیز دیگه قلم نیست ماهیته خودشو از دست داده شبیهه باتومی در دسته برادرانه ارزشی یا عرزشی شده !!!!!!!
    بجای نوشتن این مقالاته فیلسوفانه که به گفتی خودتون زمانه زیادی برده بهتره زمان بیشتری فکر کنید ،زمان ارزشمنده .
    شهر هرت میدونی کجاس؟؟؟؟؟
    شهر هرت جایی که مردمش بجزحرف مفت کاری بلد نیستن،بهتره کمی کمتر به اونجا سر بزنیم .

    به امید ........

    سینا

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. به عنوان یک خواننده ی کیهان دقیقا با مطلب شما موافقم و معتقدم کار کار انگلیسی هاست.

      این آقایون در عمر تلف کرده شون حتا همین دزدی!! رو هم بلد نیستن کما اینکه بزرگیان مطالب بسیار جالبی دزدین!! و قابل خوندن.خیلی خوب میشد آقای بهنام و دوستانشون اندکی از این دزدی یاد میگرفتن و تولید محتوا میکردن.

      با درورد به روان پاک کپی باز

      یک خواننده ی کیهان

      حذف
  21. آقای بزرگیان خودش و دوستان فیسبوکی اش کم کم دارند از راه میرسند و مطلب را نخوانده نظر می دهند . آقایانی که دو سال است امین بزرگیان را می شناسید .خیلی ها این آقا را بیش از اینها از بدو ورودش به دانشگاه می شناسند و راستش پرونده ی سیاهی دارد آنجا .کسی است مشهور به دروغگویی ، کسی است که به دروغ گفته بود به زندان رفته یا بردندش برای سوال و جواب ( اینکه چطور مشخص شد که دروغ بوده خودش داستان جالبی است )تا اینکه بالاخره به آرزویش رسید و واقعا دستگیر شد .مصداق رییس جمهور ایران اتفاقا حالات مریض ایشان است . ایشان دقیقا خصلت دروغ احمدی نژاد را داشت و ظاهرا هنوز دارد .می دانید چند گروه در دانشکده بیرونش کردند ؟حالااین دوسال برای شما استاد شده بروید فکری به حال خودتان بکنید.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. بله بله شما از دوره ی پارینه سنگی جناب بزرگیان رو میشناسین ولی متسفانه همانند نمیرالمومنین جناب جنتی متوجه نشدین که حتا یک هفته هم کافیه آدمها تغییر بنیادی کنن چه برسه به سالها.
      مسخره تر اینکه معیار شما دوران نوجوانی ایشون هستش.
      خوب گلابی ادم در دوره نوجوانی میخای چطور رفتار کنه؟من خودم شخصا در سن نوجوانی آدامس می چسبوندم به زنگ در مردم.
      شرمندم بوخدا :))

      حذف
  22. اینو اول استاتوس نوشتم...یکی دو تا دوست پرسیدن مگه چی شده دیدم بدتر تو بوق و کرناست....من آدم ِ مذهبی نیستم اما از اینکه یه اسم خدایی که می گن هست ستارالعیوب باشه خوشم می اومده همیشه...برای همین هم لینک و هم استاتوس را پاک کردم و مستقیما اینجا می نویسم :
    در این دوازده ساعتی که گذشته هم شرم زده ام هم عذاب وجدان دارم هم از خودم می پرسم خب این رویه تا کجا می خواست ادامه پیدا کند.
    در این نیمروزی که گذشته فقط به یک چیز فکر می کنم. داستان مریم مجدلیه ، مردمانی که همه سنگ به دست و خشمگین انتظار نابودی انسانی را می کشیدند و حرف مسیح که هز کس گناهی نکرده سنگی بزند...از صبح فکر می کنم کدامیک از ما بیگناهیم که با چنین خشمی سنگ در دست می فشاریم به قساوت برای له کردن آدمی؟
    از کسی که برای آزار ندیدن از نوشته هایش از نیوزفیدم حذفش کرده بودم دفاع نمی کنم. اما تصور می کنم اگر می خواستیم سازنده و مشفقانه این رویه را متوقف کنیم باید این نوشته خصوصی حتی به عنوان تهدیدی به دست خودش می رسید. کاش در چنین فرصتی سکوت و خلوت و راهی پرثمرتر را پیش بگیرد. زندگی آدمی از هر وصله و کپی و اصلی مهمتر است .

    پاسخحذف
  23. آقایی به اسم علی خدادادی در فیسبوک متنی نوشته در مورد این مقاله که جای خوندن داره. من متن رو کپی میکنم : به علت طولانی بودن متن آن را در دو تا کامنت می گذارم.

    1.
    حال و حوصله‌ی نالیدن از اوضاع تفکر و نقد در ایران امروز را ندارم و برایم اهمیتی هم ندارد که در کل این مسئله چه وضعیتی دارد. کسی که نمی‌شناسم‌اش (بهنام امینی) یادداشتی درباره‌ی دوستم امین بزرگیان نوشته و در این یادداشت او را «شیاد» و «دزد» و «کپی‌کار» خطاب کرده. یادداشت نیم‌بند من شاید آن چیزی نیست که امین بخواهد در دفاع از خودش بگوید ( و ای کاش نگوید) اما گاهی تنها راه فرار از گندی که به هر سو پاشیده می‌شود، واکنش است. لینک مقاله‌ی «بهنام امینی» را نمی‌گذارم چون خودش فکر می‌کند «بزرگ» می‌شود (مقاله را بخوانید تا بدانید چرا می‌گویم "خودش فکر می‌کند"). کسانی که علاقه دارند می‌توانند راحت پیدایش کنند. گرچه روی سخنم با کسانی است که این یادداشت را خوانده و احیانا پخش هم کرده‌اند.
    2.
    نویسنده چنان از «کشف سرقت ادبی» امین بزرگیان حرف می‌زند که انگار این مسئله‌ی سرقت ادبی برای اولین بار در تاریخ ایران به دستان توانمند ایشان و سربازان گمنام‌شان (اصرار زیادی دارد که نام‌شان را لو ندهد) کشف شده! دوست من! چشمت را باز کن! «متن ساختن» و «کلاژ» درست کردن با قطعات نوشته‌های دیگران معمولی‌ترین و مصطلح‌ترین کار ممکن در عرصه‌ی تفکر امروز ایران است. نمونه؟ فرهادپور و دار و دسته‌اش. صرف اینکه از منابع غیرفارسی‌زبان کلاژ می‌کنند آزادند؟ برای شما که دغدغه‌تان فقط و فقط «اخلاقی»! است (که البته از فحاشی و توهین‌های دم به دم‌تان کاملا معلوم است) ارجح، کسی مانند فرهادپور است که با این کارِ به نظر شما نادرست بساطی راه انداخته و پولی به جیب می‌زند، نه یک مهاجر جوان که شاید راهی جز این برای گذران زندگی نداشته باشد. هدف را اشتباه گرفته‌ای دوست اخلاقی من! و امیدوارم مشکلات شخصی این اشتباه را به وجود نیاورده باشد.
    3.
    من در نهایت نفهمیدم مشکل نویسنده با بزرگیان چیست؟ دادن منابع اشتباه؟ کپی کردن از روی مقالات دیگر؟ دزدی ایده؟ این‌ها دیگر چه مزخرفاتی است؟ مگر متون صاحب دارند (مخصوصا متون ترجمه) یا مثلا ایده‌ها مانند اختراعات در تملک بیان‌کننده‌شان هستند؟ گیریم که تمام این مقالات کپی باشد (که نیست) آن چسب و قیچی هم کپی است؟ کلاژهای پیکاسو با کلاژهای مادربزرگ من یکی است؟ اصلا شیوه‌ی کار امین شاید این باشد : ایده‌ای دارد و برای بیان آن از متون مختلف قطعاتی برمی‌دارد و سرهم می‌زند و متن درست می‌کند (شاید هم این نباشد). اما به هر حال دزدی چه معنایی دارد؟ شاید امین صرفا در دادن منابع فارسی‌زبان شیطنتی به خرج داده باشد که به هیچ وجه لایق این‌گونه تخریب نیست. (در مورد منابع غیرفارسی‌زبان که نویسنده لطیفه‌ی محض تعریف می‌کند). امین هیچ‌گاه ادعا نکرده که «متفکری مستقل» است و تمام ایده‌هایش را خلق از عدم کرده که این‌گونه به خاطر مستقل نبودن بر او تاخته می‌شود (مستقل و منفرد بودن دیگر چه توهم مسخره‌ای است؟). امین یک نویسنده است، متن می‌نویسد و چاپ می‌کند و در این بین از متون دیگری که مطالبی را قبلا نوشته‌اند استفاده می‌کند، ولو به صورت کپی. تنها ایراد وارد مسئله‌ی منابع است که فرسنگ‌ها با شیادی و چیزهایی که نویسنده به او نسبت می‌دهد فاصله دارد.
    4.
    نویسنده از مطالبش نتیجه می‌گیرد که امین بیسواد است و حتی چند کتاب به زبان فارسی هم نخوانده! از ارائه‌ی دلیل شخصی و تجاربی که در بحث با امین داشتم می‌گذرم اما خود نویسنده دلیل محکمی بر پوچ بودن ادعایش در مورد امین ارائه می‌دهد: چه کسی می‌تواند چنین متون پیچیده‌ای را اینقدر با ظرافت به هم بچسباند و نوشته‌ای منسجم درست کند؟ آیا اگر همین مقالات و کتب را دست پدر من هم بدهند می‌تواند چنین نوشته‌هایی (که برخی از آن‌ها واقعا خلاقانه است) درست کند و حرفش را بزند؟ (لطفا نگویید امین حرفی ندارد و ایده‌هایش هم کپی است که گریه‌ام می‌گیرد!). اتفاقا امین باید بیش از آن‌چه نشان می‌دهد تیزهوش و باسواد باشد تا بتواند از این متون آن‌گونه که نویسنده ارائه داده بهره بگیرد. چنین فردی شیاد نیست (شیادی برای چه؟ پول؟ شهرت؟ شهوت؟) بلکه نویسنده‌ای است که از خلال متون دیگران فکر می‌کند. نویسنده‌ای که با چیزهای از قبل گفته و نوشته شده فضای جدیدی خلق می‌کند و هیچ‌گاه حداقل من ندیدم ادعایی بیش از این داشته باشد.

    پاسخحذف
  24. 5.
    از متن بدتر حواشی آن است! عده‌ای که انگار ارث پدرشان را از امین طلب‌کارند متن را دست گرفته‌اند و در بوق و کرنا کرده‌اند که "دست شیاد رو شد" و "مگر ما می‌گذاریم کسی ما را گوسفند و کفش‌دوزک فرض کند" و "ما خر نیستیم" و از این پرت و پلاهای صد من یک غاز. آن هم به دست "زنبورهای عاطل"ی که ماکسیسم تولید فکری‌شان چهار خط «شبه شعر» فیس‌بوکی است و یکی دو تا متن در مدح مواد توهم‌زا و دو سه تا کلاس چهار پنج نفره راجع به شعر و شاعری (می‌خواستم از فضای فکری امروز چیزی نگویم اما یادتان باشد که در این فضای مسموم بسیاری از آن‌هایی که توان خواندن و فهمیدن و فکر کردن به متون فلسفی ندارند به وسیله‌ی شعر خود را به این قافله می‌چسبانند و رطب و یابس‌های‌شان را با چهار تا اصطلاح از ژاک دریدا و ژیل دلوز تزیین می‌کنند و سوار می‌شوند و و دیگران را هم به نشستن و "حرف فلسفی" زدن متهم می‌کنند و از کنش بازشان می‌دارند! نیروهای واکنشی مگر شاخ و دم دارند؟ در این فضا به هر کس که ادعای شاعری دارد شک کنید. مخصوصا اگر خبر مواد کشیدن و دماغ عمل کردن و زندگی رازگونه وسکس‌هایش زودتر از شعرش به شما رسیده باشد). دوستان عزیز! شما دقیقا همان گوسفند و کفشدوزکی هستید که می‌گویید! چون اگر این متن نوشته نشده بود حتی نمی‌توانستید یک پاراگراف از متون امین را در متن دیگری بیابید! شما کجا و خواندن و نوشتن کجا؟
    6.
    بازگردیم به ابتدای مقاله: دوستمان ادعا می‌کند این متن را نوشته تا حق کسانی که امین از متون‌شان استفاده کرده زیر پا نرود! بنده همین‌جا خاضعانه از طرف نیچه و فوکو و دلوز و آگامبن و ... اعلام می‌کنم که مشکلی ندارد! امین یا هر کس دیگری آزاد است از این متون جهانی برای زدن حرفش حتی بدون ذکر منبع استفاده کند(حداقل در مورد فوکو می‌توانم یقین دهم که خودش اجازه‌ی چنین کاری داده). در مورد متون ایرانی هم بعید می‌دانم نویسندگان‌شان (که دو یا سه نفرشان را کاملا می‌شناسم) چنین تخریب و توهینی را روا دارند. حتی اگر حقوقی برای مولف متن قائل باشیم مسئله در نهایت با قانون حل می‌شود نه با هوچی‌گری و کینه‌توزی و انتقام. کی قرار است کار ایجابی یاد بگیریم؟ چرا چند ماه وقت گذاشتن برای یک واکنش؟ یک کینه‌توزی؟ اگر امین بد می‌نویسد تو بهتر بنویس. تا کی مانند زنبورهای بی‌عسل حول شیرینی انتقام جمع شویم و هورا بکشیم و با شادی‌ای در قلب و اندوهی بر چهره تاسف بخوریم که «وضعیت تفکر در ایران خراب است»! جمع‌اش کنید دوستان! امین خوب یا بد عمل می‌کند، می‌نویسد و حرف می‌زند. شما چطور

    پاسخحذف
  25. آقای امینی سلام

    دیروز مقاله ی شما را چندین بار خواندم و شور و شعفی وصف ناپذیر وجودم را فراگرفت. راستش کم کم داشت حالم از هر چی مقاله و سفسطه های جامعه شناسانه از پختن سیب زمینی در آب گرفته تا تحلیل رنگ بدن بالوتلی در فوتبال به هم میخورد. علاوه بر این فیس بوک را مکانی برای فرافکنی عقده های آدمیانی می دانم امثال این آقا که از زمان دانشگاه خاطرات دروغ هایش کاملاً در ذهنم باقی مانده است.
    آقای امینی متن شما فارغ از هر گونه بده بستان های رایج فیس بوکی نقدی بر این گونه کثافت کاری هاست.

    پاسخحذف
  26. این نقل قولی که از شخصی به نام علی خدادادی آمده شاید از جمله غرایبی است که فقط در قبرستانی به نام ایران شاهد باشیم! خدمت ایشان عرض میکنم، بنده به عنوان یکی از کسانی که در این لینکها از من سرقت شده، همراه با دوست دیگری که از او هم دزدی شده و ساعتی پیش با او صحبت کردم، این کار آقای بزرگیان را مصداق بی شرافتی میدانم!

    پاسخحذف
  27. جناب امینی کاش از ادبیات بهتری استفاده می کردید که متن رنگ و بوی شخصیی کمتری داشت، که الان برخی آنرا پیراهن عثمان نکنند برای توجیه کارهای آقای بزرگیان و برجسته کردن غرض شخصی شما، این موضوع از اثر نوشته کاسته است.

    پاسخحذف
  28. آقای امینی عزیز من هم شما را می شناسم و هم اقای بزرگیان را. من فارغ التحصیل فوق لیسانس جامعه شناسی از دانشکده ی علوم اجتماعی از دانشگاه تهران هستم. من از آقای بزرگیان بسیار اموخته ام.اما افتخار آشنایی با شما را خیلی نداشتمف شما انروزها در دانشکده حضور نداشتید وگرنه از شما هم می اموختم. اما اکنون می خوام از شما بیاموزم...آقای امینی سوالی که دارم این است مه در کدام واحد درسی و در کلاس کدام استاد این تخریب را فرا گرفته اید؟ این توهین ها را از کدام رویکرد جامعه شناسی استنباط کرده اید؟
    به راستی من اعلام می کنم شرمنده ام از آن 7 سالی که در دانشکده گذراندم تا کینه ورزی بیاموزم...کاش آدم بی سوادی بودم تا.......
    آقای امینی حرمت نگه دارید...حرمت روزهایی که در دانشکده گذرانده اید...من نه مرید بزرگیانم که دوست دارید به من این انگ رابزنید...من هم نقد دارم...اما این ضربه ،ضربه به آقای بزرگیان نیست...ضربه به خود شماست جناب آقای امینی...ضربه به تمام سالهایی که کتاب خوادنده اید و مبارزه کزره اید...شرممان باد

    پاسخحذف
  29. حسد، کینه، عصبانیت، تصفیه حساب شخصی
    فقط این را می بینم که موج می زند در قلم شما
    قلمت را زمین بگذار
    قلم ارزش دارد
    حرمت دارد

    پاسخحذف
  30. کاک بهنام
    بیا از کرد بودنمان، معرفت و زبان زیبایمان را نشان دهیم نه بغض و کشتن...تو با این کارت نشان دادی که ما می کشیم...کشتن شاخ و دم نداره کاک بهنام
    من همیشه به کرد بودنم افتخار می کردم و می کنم
    اما تو نتوانستی

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. این چه مزخرفاتی است .اینجا هم دست از کثافتکاریتان بر نمی دارید ؟ مساله را به قومیت چرا ربط می دهید .کدامتان جواب دارید برای این کلاژها و دزدی ها که به خورد شما ها داده؟ فقط دلتان برای بزرگیان سوخته .دل سوختن هم دارد .الان وقت ترحم است .ترحم کنید به این بنده خدا که خیلی هم عاشق نقش حسین در کربلا است .در بد وضعی است .این همه سال جست و به حرف هیچ کس گوش نکرد که آقا اینقدر دروغ نگو .این شد عاقبت اش .من هم دلم می سوزد .دل سوختن هم دارد .

      حذف
  31. بعضی خونشان به جوش آمده است. اینان احتمالا مقاله را نخوانده اند. قضیه کاملا روشن است: آقای بزرگیان مرتکب سرقت ادبی شده است! ننه من غریبم بازی و آه و افسوس کشیدن و انگیزه خوانی نویسنده این وبلاگ، ذره ای از مسئولیت آقای بزرگیان نمی کاهد. به خود آیید!

    پاسخحذف
  32. آقای ناشناس
    گویا خون شما به جوش آمده
    من نه یک بار، بلکه سه بار این به اصطلاح نقد را خوانده ام
    آه و افسوسمان برای چون شماییست که به جای نزدیک کردن انسانها به هم، بر طبل دشمنی می زند...مسئولیت آقای بزرگیان با خودشان است.. ناشناس عزیز میان بفرما، بشین و بتمرگ فرق هست، هرچند هر سه یک دستور را می دهد.....بیایید انسان باشیم

    پاسخحذف
  33. حسین جان از اسمی که برای خود انتخاب کرده ای معلوم است که تو عاشق حسین بودنی
    دوما من یک کردم و وقتی یک کرد به اصطلاح روشنفکری اینطور صحبت می کنه، تاسف می خورم
    من هر طور دلم بخواهد صحبت می کنم
    ولی مثل شما و دوستتان آقای امینی فحاشی نمی کنم
    انسانیت را یادآوری می کنم

    پاسخحذف
  34. در ضمن دلت به حال چون خودت بسوزد
    بزرگیان نوعی نیازی به دلسوزی من و شما ندارد
    آقا کلاهتون رو محکم بگیر که کلاه خودتون رو باد نبره
    به بقیه کاری نداشته باشید
    انصاف چیز خوبیه

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خانم عزیزاسم من را پدر و مادرم انتخاب کردند . اگر شما اسم دیگری برای خود اینجا انتخاب کردی خودت میدانی من با اسم خودم پیغام می گذارم . اگر همسرشان هستید(چون گفتید کرد هستید و این هم قطعا نامی است که برای پیغام گذاشتن انتخاب کردید) قطعا هزاران بار در دانشکده من را دیده اید و سلام و علیکی هم داشتیم . انسانیت کتمان نکردن حقیقت و سرپوش نگذاشتن روی اشتباهات همسرتان یا دوسستتان یا هر نسبتی که با او دارید است . انسانیت حاشا کردن و ماسمالی نیست .ایشان به خیلی ها عذر خواهی بدهکارند . من کلاهی ندارم که باد نبرد .آقای بزرگیان باید کلاه آبرویش را بچسبد که دارد با باد می رود .کرد روشنفکر باید بایستد تا امین بزرگیان علوم انسانی و جامعه شناسی و فلسفه را به مقالات کلاژ خود تقلیل بدهد و دم نزند ؟؟ روشنفکر وظیفه اش روشنگری است .این متن عین روشنگری است تا بقیه این راه را نروند و به این روز نیفتند . ایشان به ترحم نیاز دارند مگر اینکه به خود بیاید .مراقب شان باشید .

      حذف
  35. آقای حسین شما خیلی بامزه اید
    یعنی تعجب هم نمی کنم
    من از همسر آقای بزرگیان معذرت می خوام که شما من رو به ایشون چسبوندید..گویا کلا ادب رو کسی یادتون نداده...شما اول بپرس ، بعد نتیجه گیری کن...من از کرد بودنم غیرت داشتن به معنای درستش رو هم یاد گرفتم...حسین زمان، شما یید که استاد برچسب زدنی...حالا هیوا همسر بزرگیان هم شد...چه با نمک...این شمایید که به ترحم نیاز دارید تا قبل از حرف زدن، مزه مزه کنید حرفتان را...یاد مناظره ی موسوی و احمدی نژاد افتادم...اون لحظه ای که احمدی نژاد عکس رهنورد رو به نشانه یتهدید نشون می داد...و شما آقای محترم و باغیرت با من همین کار رو کردید...اما بدونید که از نه از من چیزی کم میشه و نه چیزی به شما اضافه...متاسفانه این نگاه مردسالارانتون در نوشتتون ، حالم رو بیشتر بهم زد...نگاهی که اینقدر در عمق وجودتون ریشه داره که یک کامنت رو به زن بودن من ربط می دید، شمایی که گفتی لنگ قومیت رو به میون نکش
    خودت پای زن بودنم رو میون کشیدی و عمل زشتی رو مرتکب شدی..من ج.اب شما رو دیگر نمی دم....اصلا یک زن که نباید حرف بزنه....ضعیفه باید فقط سر تکون بده...متاسفم براتون

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خانم محترم چرا اینقدر شلوغ میکنی واقعا خوشحالم که اون دانشکده دو تا کلمه به شما ها یاد داده تا در هر موققعیتی به صورت بی ربطی ازش استفاده کنید. خانم محترم به جای این شلوغ بازی ها که متسفانه با ژستهای روشنفکری ادغام شده از همسرتان بخواهید یک پاسخ قانع کننده برای این رفتارشون پیدا کنند.

      حذف
    2. خانم عزیز کجای حرف های من مردسالارانه بود ...گفتم احتمالا شما همسرشید ...چون گفتید کرد هستید و شک کردید که من نامی غیر نام خودم انتخاب کردم گفتم حتما خودتان هم همین کار را کرده اید . مناظره ی موسوی و احمدی نژاد؟؟؟؟؟ روزگار را ببین ...من شما را تهدید کردم یا حرف بدی نسبت به شما زدم ( پس قطعا شما همسر آقای بزرگیان هستید ) و گرنه یک کلام می گفتید نیستم و تمام .آقای بزرگیان با این کارها از خودش احمدی نژادی ساخته که حرفش باور نمی شود . با آن سابقه ی دروغگویی اش در دانشکده . من به شما می گویم کارهای شما دقیقا مصداق دار و دسته ی احمدی نژاد است که واقعیت را بر نمی تابند و به دنبال راه های دیگر برای توضیح کارهای زشت این آقا هستند .کلا هم حرف من ربطی به همسر بزرگیان بودن یا نبودن شما ندارد ...فرافکنی نکنید ...گفتم شاید زودتر این حرف ها به گوشش برسد و توضیح این همه سرقت ادبی را با یک عذر خواهی و یا توضیح قانع کننده ( که فکر نکنم وجود داشته باشد ) بدهد .

      حذف
  36. هم در دانشکده ی علوم اجتماعی درس خوانده ام، هم شناخت نسبی از شما و امین بزرگیان دارم. آقای امینی از شما سوألی داشتم: گیریم ادعای شما مبنی بر اینکه امین بزرگیان یک کپی کار است درست باشد ولی آخر شما چگونه توانستید حتی دورافتاده ترین پایان نامه ایی را که بزرگیان از آن کپی کرده، با ذکر جزئیات ردیابی کنید؟ خواهش می کنم نگویید از شدت معرفت عمیقی که نسبت به متون دارید و دود چراغ خوردنتان هنگام مطالعه ی مستمرتان، به این کشفیات نائل آمدید، که باور نمی کنم! چون همان طور که می دانید مطالعه امری است که به شدت احتیاج به وقت دارد، چیزی که به نظر می رسد این روزها با مشغله ایی که سرتان ریخته، کمتر داشته باشید.

    پاسخحذف
  37. خانم محترم چرا اینقدر شلوغ میکنی واقعا خوشحالم که اون دانشکده دو تا کلمه به شما ها یاد داده تا در هر موققعیتی به صورت بی ربطی ازش استفاده کنید. خانم محترم به جای این شلوغ بازی ها که متسفانه با ژستهای روشنفکری ادغام شده از همسرتان بخواهید یک پاسخ قانع کننده برای این رفتارشون پیدا کنند.

    پاسخحذف
  38. جوابت رو نمی دم ناشناس....تا حالا حسین بودی...بعد شدی ناشناس...تو فکر کن من همسر ایشانم...من هم تو را به حماقت خودت رها می کنم...حداقل من دو تاکلمه یادگرفتم...شمایی که چیزی جز ناسزا یاد نگرفته اید....متاسفم ...با این چیزها معروف نخواهی شد....رویه ایت برای معروف شدن را عوض کن...انسانیت را به یاد آور....تمام

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خانم من اگر دنبال معروفیت بودم راه امین بزرگیان رو پیش می گرفتم نه اینکه اینجا بیام با شما بحث کنم . اون ناشناس هم من نبودم .من جواب شما را به نام خودم داده ام ولی شما مثل اینکه جوابی برای بقیه حرف های من ندارید و به همان مسئله چسبیده اید .من ز شما بابت تهمتی که زدم و گفتم همسر بزرگیان هستید عذر می خواهم . حال اگر پاسخی درباره ی کارهای این آقا دارید بدهید .وگرنه زیاده عرضی نیست .

      حذف
  39. سلام
    نظرات موافقان و مخالفان را خواندم.ممنون از اینکه وقت گذاشتید و مطلب من را خواندید.من به امین بزرگیان نه فحشی داده ام و نه توهینی کرده ام.بیش از ده سال هم من و هم بعضی از دوستانم بارها به او درباره رفتارهایش هشدار داده ایم ولی گوش نداد.این مقاله را پس از تمامی این سالها و تجربیات مختلف نوشتم.حال دیگر قضاوت با خودتان

    پاسخحذف
  40. خوبه] با نوشتن این مقاله خواستی شهرت کسب کنی..با تخریب یه نفر دیگه..
    دست رو زانوی خودت بذار و بلند شو
    همیشه یه شبه ره صدساله رفتن درست نیست..چون گاهی اون راه، بیراهه است

    پاسخحذف
  41. واسم عجیبه که در جامعه ای که از صدر تا ذیلش کپی کاری میکنن و ابتدایی ترین موضوعات مرتبط با کپی، حتی در پایان نامه های دانشگاهی هم رعایت نمیشه، به نظرم این جور حساسیت رو یه موضوع، بیشتر میتونه از یه حسادت و رقابت شخصی ناشی شه و تلاش برای ضایع کردن یه آدم (البته نه الزاماً). به نظر من شما اگه قصدتون مثبت و سازنده است به محتوای نوشته هاش مراجعه کنین و اونها رو نقد کنید، خیلی هم خوبه

    پاسخحذف
  42. من نمی دونم ان چه طرز دفاع از امین بزرگیانه که اطرافیانش و طرفدارانش پیش گرفتند.بروید دفاع کردن را یاد بگیرید .شما که بدتر خرابش می کنید .یکی می گوید همه در ایران کپی می کنند آقای بزرگیان هم روش چه اشکالی دارد .خوب توجیهی ندارید مگر مجبورید .

    پاسخحذف
  43. دانشجو علوم اجتماعی دانشگاه تهران۱۸ تیر ۱۳۹۱ ساعت ۱۷:۳۸

    آقای بهنام امینی سلام!
    در تمام دانشکده علوم اجتماعی و بین اکثر دانشجویان و اساتید صحبت از نقد جاندار شما می باشد و حتی در سر کلاس ها، این آقای بزرگیان تبدیل به مثال شده است و اساتید زنهار می دهند که اگر بخواهید راه اشتباه را پیش بگیرید سرانجام این شخص را می یابید و همه با احترام و قدردانی از این نقد یاد می کنند یکی دیگر از دوستان نیز از وجود چنین شرایطی در علامه طباطبایی و حتی دانشکده علوم سیاسی حکایت می کند.می خواستم بدینوسیله به شما بگویم که اکثر اساتید علوم اجتماعی و دانشجویان از این نقد شما به نیکی یاد می کند و گویا ایشان در پی موج سواری های رسانه ای با دروغ و تحلیل های سطحی و بی ارزش جان همه را به لب آورده بودند. مطلب دیگر، گویا دوستانی برای ادامه این کار شما و نقد و افشاء این نوع افراد حقه باز و شارلاتان گروه های کوچک بازبینی مقالات ایشان و امثال ایشان را تشکیل داده اند و گویا قرار است که این نقد شما سرفصل آغاز یک جریان نقد بی رحمانه برای لو دادن و افشای شارلاتان های علوم اجتماعی و فلسفه باشد و فعلا گویا سر دسته این شرلاتانیسم آقای بزرگیان هستند که فضای آکادمیک متفق القول بر آن اجماع دارند و شاید این درس عبرتی برای سایر کسانی باشد که مانند ایشان کپی کاری و دزدی و دروغ را بجای دانشجویی و مطالعه و دود چراغ خوردن بخواهند بربگزینند.با احترام و سپاس از شما امیدوارم نقد این فرد و چنین افرادی به همین جا ختم نشود و ادامه داشته باشد که شرایط نوید چنین کاری را می دهد.

    پاسخحذف
  44. آقای امینی !
    می خواستم مراتب سپاس و قدردانی جمعی از دانشجویان علوم اجتماعی دانشگاه تهران را خدمتتان برسانم

    پاسخحذف
  45. سلام آقای امینی

    از یکی از دوستان شنیدم که در شرح خالی بندی های امین بزرگیان می گفت:
    امین بزرگیان در ترم اول کارشناسی وقتی می خواست در مورد مصطفی ملکیان حرف بزنه این خاطره رو تعریف می کرد که: یه روز رفته بودیم خونه آقا مصطفی. مصطفی به اعظم (خانم ملکیان) گفت که اعظم جون پاشو برای امین چایی بیار!

    بهاره

    پاسخحذف
  46. تمام کسانی که در موافقت حرکت بهنام حرف زدن،همگی سوژه های جالب روان شناسی -جامعه شناسی هستن.مثلا همین کامنت بالایی بهاره خانم؛عین زن هایی که دارن سبزی پاک میکنن و غیبت میکنن حرف زده :))
    یکی بالاتر نماینده ی جامعه ی آکادمیک شده و از سمت "جمعی از دانشجویان علوم اجتماعی" سخنانی ایراد فرمودن :)) که ما متشکریم و فیلان.آخه مرد حسابی از کی تا حالا جامعه ی آکادمیک ایران مال این حرفا بوده؟که یکی بخاد نماینده ش باشه.
    این آقای به اسم حسین هم سخنان گهرباری ایراد کردن که در نوع خودش جالبه.من از این دسته آدمای ترول آشنا زیاد داشتم.در مورد ایشون میتونم با حذف ادب عرض کنم حالا بیا سرشو بخور فلن :))
    حالا چرا در مورد این حسین ادب رو حذف کردم؟چون آدم بدبخت و فلک زده؛یحتمل بچه کونی؛تو نمی دونی آدم سال اول دانشکده با سال آخر دانشکده چقدر میتونه فرق کنه؟وقتی مقیاس و متر تو احتمال خودتی که مغزت مثل همون دوره نونهالی باقی مونده،همین آش رو میتونی بپزی.حالا بیا سرشو بخور :)

    خنگ بازی هم در نیارین که من مرید و مراد کسی باشم.امین رو هیچ وقت از نزدیک ندیدم و فقط با مقالاتش میشناسم و جز معدود آدمایی هستش که از علوم انسانی دانشگاه ایران فارغ التحصیل شده ولی کس مغز نیست.شما هم عوض این اراجیف برین چارکلمه تولید محتوا کنین.حتا اگر شده سرهم بندی و کلاژ در غیر این صورت نیم کیلو سبزی بگیرین و پاک کنین؛خعلی شریف تره

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. چه جملات قشنگی بجز بعضیهاش

      حذف
  47. خودتی بزرگیان .اینجا نظام آباد محله قدیمت نیست که هر چی از دهنت در میاد بگی . خود تو بهترین سوژه ی روانشناسی هستی به گواه همه .

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. تصور اینکه بزرگیان بیاد اینجا و این کامنت ها رو بخونه؛برام تاسف آوره.من بزرگیان نیستم لکن بزرگیان را دوست میدارم :)

      نکته ی مهم اینکه که تو این چند روز بیشتر مطالب وبلاگ امین رو خوندم و بیشتر مشتاق نوشته هاش شدم.شما هم آدرس وبلاگ ت رو بده یا هرجایی که قلم می زنی تا من با نوشته های شما هم آّنا بشم.هر چند متسفانه بعید می دونم در عمر پربرکت به غیر از خاله زنک بازی کار مفید دیگه ای کرده باشین.
      یه اصطلاحی داشتم قدیما که میگفتم:یالا کار کنین برده ها.
      این برمیگشت به آدمای خنثیایی که هیچ کنشی در زندگی شون ندارن الا غیر مفید بودن

      حذف
  48. هاها قبلاً هم همه می‌دونستند. منتها تشتش الآن افتاد!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. چرا نظر خودتون رو به جمع تعمیم می دهید؟این خود نشانه ی غریبی از یک معضل است.چطور به این نتیجه رسیدید که به موقعیت بزرگ "ما" دست یافتید؟
      اینجا بیشتر از آنکه محلی بریا نقد بزریگیان باشد محلی برای موشکافی های روان شناسی ست.

      حذف
  49. رادیو زمانه سیستماتیک مقالات این مدل آدم‌ها رو چاپ کرده و می‌کنه. سوال هم می‌کنی دری وری جواب می‌دن. دوره، دوره بی‌سوادها و مالیخولیایی‌هاست دیگه فعلاً.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. امکانش هست آدرس وبلاگ و محل انتشار مقالات علمی خودتون رو ذکر کنید تا از علم شما بهره مند شویم؟اسم کتاب یا مقاله هایتان را از کجا می شود پیدا کرد؟
      قول می دهم کاری به منابع و ماخذ تولیدات علمی تان نداشته باشم.

      حذف
  50. دوره دوره ی آدم هایی توخالی است با ادعاهایی بزرگ...آدم هایی که تنها نامشان دهن پر کن است و چیزی جز ادعاهای فیلسوف مآبانه در آنها یافت نمی شود. آدم هایی که طبل تغییرات ساختاری و اجتماعی و اخلاقی را بر سینه می کوبند ولی خود اندکی آن را زندگی نمی کنند.
    می دانم که این کامنت ها را میخوانی! ای کاش تغییر را از خودمان آغاز کنیم آقای بزرگیان!!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. جناب محترم!چه کسی گفته مسائل علمی رو باید زندگی کرد؟یعنی هیچ پزشکی سیگار نکشه؟هیچ مهندسی ماشین ش نباید خراب بشه؟علوم انسانی مگه علم نیست؟مثل هر علم دیگه ای؛عالم این علم الزاما نباید معتقد و پیروی کننده ی علم ش باشه.حتا به طرز مسخره ای میشه مثال هایی از این دست زد که ... بماند

      به جون مامان م من امین بزرگیان نیستم(روش اثبات کاربردی متناسب با نوع تفکر و منطق برخی دوستان-در حال سبزی پاک کردن و تماشای زلال احکام)

      حذف
  51. آموزش نقد بی‌غرض و رعایت ادب نقد:

    http://ajoudani.com/index.php?option=com_content&task=view&id=63&Itemid=36

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. مرسی جناب مرادی.بهترین پیشنهاد رو دادین ولی تجربه ثابت کرده ما ایرانی ها به دلیل آنکه خرمان از کره گی دم نداشته؛پس خودمان منتقدتر بوده و خواهیم بود و اصلا همه چیز را می دانیم متاسفانه

      حذف
  52. من هم با امین و هم با بهنام اشنا هستم.باتوجه به انچه در گذشته بینشان رخ داده باعرض معذرت از اقای امینی این نوشته ایشان بیشتر بوی حسادت و عقده وکینه شخصی میدهدالبته هر دوی اینهابرای من قابل احترام هستند وخواهند بود.بنده زیاد تخصصی چندانی در باره اینکه این مطالبی که اقای امینی ذکر کرده درست است یا نه فقط به نظرم میرسد که برای ارزیابی وقضاوت کلی درباره افراد درهر بعدی نیاز به این است که تمام عملکرد یک فرد مورد توجه دقیق قرار گیرد.همانطور که گفتم زیاد صاحب نظر نیستم ولی دوباره یه سری به وبلاگ اقای بزرگیان زدم وچندتا از نوشته های اخیر ایشان راخواندم وتاسف خوردم از اینکه اقای امینی چنین قضاوت قطعی وصد در صدی ابراز داشته اند.

    پاسخحذف
  53. اونایی که ایراد میگیرن به کار آقای امینی که غیراخلاقی است در واقع به همین وسیله دارند از کار غیراخلاقی بی شرمانه امین بزرگیان دفاع می کنند . علتش اینه که یا یه عمر مثل حکایت لباس پادشاه رفتن لایکش کردن و به به چه چه گفتن یا اینکه خودشون هم از این دست کارهای زشت زیاد انجام میدن و حالا نگران یکی بیاد و بقیه رو روشن کنه . واقعا که تاسف باره

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. :| استدلال شما همانند مثال تان است.
      بیشترین منتقدین به کار امین بزرگیان را تا آنجا که من میشناسم یا ادعای ادبیات ! و شعر! دارند و یا هیچ مقاله علمی قابل توجهی ندارند.حالت اول منتج به این نتیجه گیری می شود که دوستان مطلب علمی را دزدی ادبی اطلاق می کنند.
      در حالت دوم هم از کم تجربگی ست.چرا؟لطفا دقت کنید که هر مقاله ی علمی یک قالب کلی دارد که نمی تواند وحی گونه آن را نوشت.ساختار آن مشخص است و تمامی نوشتارهایی که پیرامون همان موضوع هستند؛همین ساختار به شدت یکسان را دارند.باور کنید دوستان این مسئله آنچنان واضح است که نمی توان به حالت غیر آن فکر کرد.نوشتاری در مورد لاکان شامل مجموعه ای از عبارات یکسان است که شما نمی توانید از آن فرار کنید.کمااینکه نوشتارهاییی در مدح گیاهخواری هم چنین است.
      نتیجه ی مقاله ی علمی مهم است.سوال من این است که آیا مقالات آقای بزرگیان در بخش نتیجه هم دچار همین تشابه (و به قول شما کپی) هست یا نه؟هرچند همین هم دلیل نمی شود زیرا هزاران کتاب و مقاله به دلایل مختلف در یک زمینه نگارش می شوند که متناسب با محل انتشار آنهاست.مقاله ای در مورد انرژی هستی در روزنامه جام جم و مقاله ای در مورد انرژی هستی در ژورنال آی اس آی مطمنا در بخش هایی کاملا شبیه هم خواهند بود.حال که چه؟آیا درک این آنقدر برای شما علوم انسانی ها غریب است که متوجه سادگی امر نمی شوید؟

      حذف
  54. خاک بر سر بی بی سی اگه دهن اینو سرویس نکنه. مرتیکه همه رو مثل خودش چهارپا فرض نکن

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. چه جمله قشنگی!

      حذف
    2. عزیزم چرت نگو دستم خط خورده. مژده که به عقوبت اعمالش داره نزدیک می شه. دیدی چه قشنگه!؟

      حذف
    3. یه جمله قشنگ دیگه!

      حذف
  55. پیشنهاد میکنم دوستان بزرگوار واهل انصاف مصاحبه های رادیویی وتصویری این سارق ادبی را ببینند وبشنوندوتحقیق کنند این مطالبی که بیان میکنه هم سرقتی نباشه!!

    پاسخحذف
  56. چند روز پیش یه مطلب راجع به اصلاحات تو کیهان دیدم از امین بزرگیان جالب بود بهنام جان ببین این حرفارو قبلا کسی نزده؟

    پاسخحذف
  57. آقایان و خانم‌هایی که از امین بزرگیان دفاع می‌کنید بس کنید شرم کنید اینقدر بهنام امینی را روان شناسی نکنید. به فرض که بهنام امینی اینی باشد که شما می گوید. خوب که چه؟ این اسنادی که جمع کرده بالاخره درست است یا نه؟ من ندیدم یک نفر به این مسئله جواب بدهد. چون جوابی نیست. دزدی شاخ و دم ندارد. شما فقط از روی خاله بازی و رفیق بازی دارید دفاع می کنید نه از روی عقل و منطق. عاقبت نداره این کار.

    پاسخحذف
  58. کاش کار به اینجا نمی‌رسید... امین بزرگیان مثل هر دانشجوی دیگری در خارج از کشور (هر چند مطمئن نیستم دانشجو باشد یا اگر اسما دانشجو است وقتی برای دانشجوی واقعی بودن داشته باشد، پس شاید بهتر باشد بگویم هر جوان دیگری ساکن خارج از کشور) نیاز به منابع مالی دارد. خب این سایت‌ها تا حدی با حق‌التحریرها از نظر مالی او را حمایت می‌کردند ولی کاش امین بزرگیان اینقدر پا را فراتر از حد خود نمی‌گذاشت. بارها خواستم چیزی برایش بنویسم که بس کن! آبروی هر چه محقق و پژوهشگر است را بردید امثال شما با این طرز نوشتن، ولی در نهایت این کار را نکردم. چون البته برای استناد باید وقت هم گذاشت (مثل کاری که نویسنده این مطلب کرده)، چیزی که برای من واضح بود این بود که یک، نویسنده زبان خارجی چندانی نمی‌داند و از متون فارسی استفاده می‌کند و منابع لاتین را معرفی می‌کند و دو، نوع اسامی‌های آنچنانی پشت هم ردیف کردنش چندش‌آور بود اما نشان دادن اینکه تا این حد کپی کاری می‌شود، دیگر فاتحه ماجرا را خواند ... کاش جناب بزرگیان زودتر خودش می‌فهمید و کار به اینجاها نمی‌کشید....
    اما جز مساله امین بزرگیان که باید یکی پیدا می‌شد و ماجرا را برایش تمام می‌کرد، با خواندن نظرات کسانی که اینقدر بی‌شرمانه حمایت می‌کنند با این تفاسیر که به هر حال مقاله علمی همین است! یا اینکه حالا مگر بقیه جز این هستند؟!، دلم به حال آن جامعه علمی‌ای می‌سوزد که چسب و قیچی در آن تا این حد مشروعیت دارد که افراد به خودشان اجازه می‌دهند از فرد خاطی که دستش تا این حد رو شده همچنان دفاع کنند ... وضع خراب‌تر از چیزی است که فکر می‌کنیم ...

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. بهارمحترم من تقریبا تمام نوشته ها.مصاحبه ها و ....ازسال اول دانشجویی تا بحال رو خوندم فکرمیکنم با ارزیابی منصفانه از اقای بزرگیان به این نتیجه خواهم رسید که درحوزه جامعه شناسی اطلاعات بالایی دارند علاوه بران به اعتراف چند تن از کسانی که در حوزه جامعه شناسی دستی دراتش دارند از قلم بسیار شیوایی هم برخوردارند.باعرض معذرت از بهار.

      حذف
    2. ناشناس محترم، در اینکه امین بزرگیان نسبت به دانشجویان دیگر حوزه علوم اجتماعی ایران جزء دسته کوچکی قرار می‌گیرد که اطلاعات نسبتا خوبی دارند شکی نیست. در اینکه چندین سال فعالیت در نشریات مختلف هم قلم ایشان را به نسبت قوی کرده نیز با شما موافقم. ولی آیا امین بزرگیان یا خود شما قبول ندارید که این شیوه کار، هر چند بسیار مد شده در ایران ولی شیوه بسیار غلطی است و تقلب به حساب می‌آید؟ و اینکه لااقل ایشان که جزء شاگردان خوب جامعه‌شناسی ایران هستند و توانایی نوشتن هم دارند و ادعای حضور در آکادمی خارج از کشور را هم دارند نباید این کار را بکنند؟ چه دلیلی دارد که کسی که توانایی‌های نسبتا خوبی دارد، اینقدر تند پیش برود که مجبور باشد از چنین شیوه‌هایی استفاده کند؟ چه دلیلی دارد بخواهد یک شبه راه صد ساله را طی کند؟ چرا باید درباره هر چیزی اظهار نظر کند و آسمان و ریسمان را بهم ببافد؟ مگر ماشین تولید مقاله است؟ مگر اصلا از یک دانشجوی فوق لیسانس یا حتی از یک استاد جامعه‌شناسی چنین انتظاری می‌رود؟ خب اگر همان مسیر آهسته و پیوسته دانش‌اندوزی و در عین حال تولید علمی و روزنامه‌نگاری را پیش می‌رفت که خیلی بهتر بود تا رسیدن به این نقطه! شما این را قبول ندارید؟
      هر چند اینجا باید تاکید کنم که با وجود درست بودن خیلی از استنادات آقای امینی و لزوم انتقاد به بزرگیان، اما لحن ایشان هم ناخودآگاه دشمنی‌های شخصی را در ذهن من خواننده متبادر می‌کند. به قول دوستی، به نظر می‌رسد وقتی این همه استناد وجود داشت دیگر چه لزومی داشت در هر پاراگراف کلماتی مثل دزد و سارق و ... تکرار شود؟
      آقای امینی اگر مخاطب شما مخاطب علمی است، با استناداتی که آورده‌اید متوجه عمق فاجعه می‌شود و می‌داند نام این کار چیست. اما کلماتی که شما به کار برده‌اید و دائم تکرار کرده‌اید، می‌توانند باعث شود که نقد علمی در مطلب شما شبیه به دشمنی‌های شخصی و ناسزاگویی مرتبط با آن شود.

      حذف
    3. مرسی بهار .فرض را بر این میگذارم.شیوه غلط .نباید در مورد هر چیزی اظهار نظر کند.ایا باید تمامی نوشته ها ی یکفرد راکه به قلم متین شماخوشفکر درحوزه تخصصی اش است باچوب ندادن ارجاع دقیق . نادیده گرفت.کسی که راجع به مسایل روز ایران درحوزه اجتماعی حرف برای گفتن دارد.مجازات باید متناسب باجرم باشد .باعرض معذرت ازجناب امینی این روش.بیشتر شبیه انتقام گیری می باشد.

      حذف
  59. کیهان بفرستین این مطلب رو؛ از شما چیز‌ها یاد خواهند گرفت نویسندگان کیهان! به فرض اینکه مطالب گفته شده درست باشه، روش شما در بیانش، شما رو هم تراز کسی‌ قرار میده که به زعم خودتون نقدش کردین

    پاسخحذف
  60. حقیرانه تر از این سرقت ها این پاسخ های خنده آوری است که به اسم ناشناس گذاشته می شود و کاملن مشخص است که رفرنس آنها خود بزرگیان است. اگر مهم نیست که حرف علمی کی می زند تو چرا اسم خودت را پای آن گذاشته ای؟
    از آن حقیرانه تر اینکه پشت یک اسم مستعار پنهان شوی و حرفهای بچه گانه بزنی از آن جنس که بچه ها توی دفتر مدیر مدرسه می زنند که "این آقا خودش هم رفرنس نداده" کاش شرم کنی. کاش آدم باشی کاش جرات دفاع کردن از خودت را داشته باشی و این یک بار لااقل با رفرنس واقعی به نام خودن

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. :) والا به اونی که میپرستی قسم من امین بزرگیان نیستم
      خودتون رو هم به حماقت نزنین.اتفاقا چون حدس میزنم امین خودش رو اونقدر حقیر ندونه که بیاد اینجا تو این لجن زار کامنت بزاره من وقت میزارم و میام به زعم خودم ازش دفاع میکنم.حدس میزنم که اصلن هم راضی نیست و خوبیش به اینکه من رو نمیشناسه
      در مورد جرات هم که گفتی بازم میگم امیدوارم هیچ وقت نیاد این گه دونی و لجن زار

      حذف
    2. "حقیرانه"، "خنده دار"، "شرم کنی"، "آدم باشی"، "جرات دفاع کردن از خودت را داشته باشی"... این چه ادبیاتیه؟
      نقد کسانی که کپی برداری می کنن کار درستیه تا همه بهش فکر کنیم و به فرهنگ عمومی بین پژوهشگران تبدیل بشه. آیا نویسنده این مقاله صرف "کپی برداری" رو سبک فرض کرده که با انواع لغات توهین آمیز دیگه سعی کرده به ما بفهمونه که این کار پسندیده نیست؟
      ما در چه بخشی از جامعه جای داریم اگه خودمونو مجبور می بینیم که برای نشون دادن زشتی یک کار، به توهین متوسل بشیم؟
      چطور میشه که یه نقد بجا تبدیل به یک فحش نامه میشه؟
      اگر کپی برداری غیر اخلاقیه، فحاشی چیه؟
      مگه میدان رزم پیدا کردیم که همدیگر رو به مبارزه می طلبیم؟
      امید وارم نویسنده مطلب بالا کمی این روش گفتارش رو ریشه یابی کنه تا ببینیم امر شخصیه، یا همه گرفتارشیم و مثل کپی برداری داره به فرهنگ عمومی تبدیل میشه؟

      حذف
  61. احتمالن پایه یک زن در میان است که چنین خوشنتی رو سبب شده.

    پاسخحذف
  62. سلام آقای امینی عزیز

    محتوای نقد شما را درست می دانم، اما کاشکی آن را باادبیات ملایم تری می نوشتید تا قابل بازنشر در وبسایت ها و یا شبکه های اجتماعی بیشتری بود. حتی قابل ارسال به بی بی سی یا رادیو زمانه....
    متاسفانه متن و نثر نقد شما مقداری رنگ و بوی احساسی به خود گرفته و همین مساله قضاوت را برای مخاطب بی طرف سخت و دشوار می سازد.
    با آرزوی موفقیت
    یک دوست قدیمی

    پاسخحذف
  63. من همان فردی هستم که کامنت های پنجم و ششم از بالا (بدون احتساب پاسخ ها پنجم و ششم) را نوشته ام. من امین (بزرگیان) را می شناسم و او را در عین نقد عمیقا دوست خود می دانم و برای اینکه نقدم منصفانه تر شود، چون دیدم خیلی ها به ایشان حمله کرده اند و البته برخی هم دفاع همه جانبه، این چند سطر را اضافه می کنم. اشتباه بزرگ امین عزیز (امیدوارم این سطور را بخواند) آن بوده است که با قطار کردن اسمهای فلاسفه و سبکهای پست مدرنی نوشتن فلسفه را به نوعی صنعت پاپ که درش طرف قصد سوپراستار شدن دارد، و مقداری از ضعف استدلال فلسفی با نوعی جذبه مرید و مراد بازانه پر می شود، بدل کرده بود. همین ارجاع ندادن به مقاله های فارسی و بجایش فقط یا عمدتا منابع لاتین را آوردن (جدای از بار اخلاقی اش و عدم رعایت درست کپی رایت) نشان می دهد امین بزرگیان دوست دارد ضعف هایش را خواننده اش نبیند و حتی الامکان در شمائل یک قهرمان/هیرو، برای خواننده، محتملا خصوصا خانم ها، ظاهر شود. این روش اگر چه برای او دوستان و محبان و عاشقانی ممکن است دست وپا کرده (مثلا در فیس بوک)، به همان میزان باعث شده کسانی از روش او بدشان بیاید (مانند این نوشته)یا جائی از روش او را دچار مشکل جدی ببینند. به نظر من امین فرد باهوشی است و همه این نوع کپی کردنهایش باعث نمی شود ما سهم خلاقیت خود او، مثلا در همان نوشته اش در بی بی سی در مورد اخلاق نقد و میراث حزب توده، را نادیده بگیریم. بزرگیان خلاق است و عمیقا دوستدار دموکراسی و حقوق بشر و ضد نژادپرستی و منتقد ولایت فقیه (برای همه ما اینها ارزشهائی بزرگ هستند)، منتها این نوشته (فارغ از لحنش که می توانست آرام تر باشد)و نقدهای مشابه باید درسی برای او باشد که نخواهد خود را بیش از سواد واقعی اش (که البته همانش هم کلی است به نظر من) نشان دهد و نخواهد فلسفه را به صنعت پاپ بدل کند. بزرگیان به خودی خود باهوش است و لازم نیست خودش را پشت نامها قایم کند.

    اما سخنی هم با دوستداران بزرگیان. فلسفه نمی تواند بدون نقادی معنا داشته باشد. خواننده خوب یک متن فلسفی کسی نیست که فقط به به و چه چه کند و بگوید اوه امین تو چقدر بزرگی، مخی، کبیری،...نتیجه چنان تعریف و تمجیدهای یک سویه هواداران غیر انتقادی در مقابل خود نقدهای بی رحمانه مانند این نوشته را هم سبب می شود. نوشته فلسفی جدی اثر هنری یا بازی فوتبال نیستند که هی برایشان بجای نقد کافی به به و چه چه کنیم. تمجید خوب است ولی به شرطی که معتدل باشد. هر مطلبی که ما نفهمیدیم و قلمبه بود لزوما مطلب خیلی مهمی نیست. البته همه به تشویق احتیاج دارند....

    در هر صورت امیدوارم این نقدها باعث نشود که دیگر شاهد مطالب خوب و عمیق و البته با رفرنس درست و دقیق از امین بزرگیان باهوش نباشیم.

    پاسخحذف
  64. ادامه ازکامنت قبلی: ولی متاسفم که روشی خودبزرگ بینانه که امین بزرگیان برای خودش انتخاب کرده بود، به اینجا ختم شد. سیب زمینی را در قابلمه پختن و فیلمش را گرفتن چه ربطی به فلسفه دارد؟! آیا چیزی جز خودنمائی است؟ کاش تواضع بزرگیان بیشتر شود تا دیگر نقدهای این چنینی گریبانش را نگیرد.

    پاسخحذف
  65. ادامه از کامنت قبلی: در مورد نقد آقای بهنام امینی من عم معتقدم بهتر بود با لحن ملایم تری نوشته می شد. آقای امینی آقای بزرگیان را به یک کپی باز صرف تقلیل داده اند که به نظرم همانطور که در بالا اشاره کردم منصفانه نیست. من خیلی از ایده های مقالات بزرگیان به نظرم ایده خودش است، حالا به الهام از اینجا و آنجا، منتها مشکل آن نحوه ارجاع است که آقای امینی اشاره کرده اند. در هر صورت در نقد باید بکوشیم کل شخصیت و اعتبار طرف را نابود نکنیم، و نقاط ضعف و قوت را باهم بگوئیم و این شاید نکته ای است که آقای امینی خوب بود درش دقت کنند. همانطور که قبلا اشاره کردم امیدوارم این نقدها باعث نشود بزرگیان ننویسد، که ننوشتن او، با توجه به خیل مخاطبانی که داشته، بیشتر به نفع حکومت و استبداد و دیکتاتوری است تا عکس آن. در مورد خودبزرگ بینی و خودنمائی بزرگیان هم در کامنت قبلی برداشت کاملا شخصی من بود و می تواند کاملا اشتباه باشد.

    پاسخحذف
  66. آقا قسمت دوم پس کی از تنور درمیاد؟ منتظریما.

    پاسخحذف
  67. علیرضا پورپیرعلی۲۲ تیر ۱۳۹۱ ساعت ۸:۵۲

    من یکی از دوستان فیس بوکی امین بزرگیان هستم. به قول مزدک یکی از رفقای مشترکمان، "او ایده‌های درخشانی در نوشته‌هایش می‌پرورانَد و مهم‌تر از همه، این هوشمندی را دارد که در اغلب منازعات، در سمت درست ماجرا قرار گیرد." اما همه ی اینها توجیه کننده ی این اشتباهاتی که مرتکب شده است نیست. قطعا امین، همچنان یکی از کسانی خواهد بود که مشتاقانه نوشته هایش را پیگیری خواهم کرد. این نوشته هم -فارغ از اینکه لحنش را نمی پسندم و معتقدم می توانست مودبانه تر، علمی تر و فارغ از حب و بغض های خاله زنکانه ی رایج نگاشته شود- از اقتضائات فضای باز نقد است و میمون و مبارک است به این وجه که دیگر کسی جرات نکند چنین خبط و خطای واضح و آشکاری مرتکب شود.

    پاسخحذف
  68. بهنام جان سلام ، بعد از خواندن مطلبت دیگر به وبلاگت سر نزدم ، امروز شنیدم که دعوای اصلی در وبلاگت در جریان است. حدود 20 تا از کامنت ها رو خوندمو بقیه اش به مبنظرم تکرار مکررات همون 20 تا بود. برام جالب بودند کسانی که صحبت از عدم آموزش رفرنس دادن می کردند یا صحبت از عدم صداقت می نمودند. ولی دیدگاه این دوست اخر که امین رو در سمت درست ماجرا قرار داده بود دیگه اخر اخرش بود. کف بر شد در حد لالیگا ، راستش خیلی از ما از همون اول می دونستیم کسی که در آخر مقالاتش هیچ وقت رفرنس نمی ده و فقط پانویس و جهت مطالعه بیشتر می ده و در متنش هم رفرنس به ندرت به چشم می خوره یعنی داره چنین کاری می کنه ولی انگیزه ای برای نوشتن نداشتیم و من هیچ وقت خواننده مطالب امین نبودم مگر گاه گاهی به اصرار دوستان ، خلاصه نازنین اینجا هم با چشم باز حمایتت می کنیم هر کسی هم هرچه می خواهد بگوید.
    من دشمنی ای با امین ندارم و امین رو هم از قبل همینطور که تو معرفی کردی می شناختم - البته توامان امین را یک ادامه دهنده راه اصلاح طلبان حکومتی داخل هم می دونم - ولی خیلی چیزهای مثبت هم در وجودش می بینم که اگر دوست داشته باشم روزی می نویسم ولی فعلن پیگیر تو ایم رفیق بهنام نازنین
    فرید

    پاسخحذف
  69. نمی گویم این دوستان اشتباه می کنند ولی جملات کلی که کونتر نمی اندازد. دوست دارم این دوستان که امین رو صاحب ایده های بزرگ معرفی می کنن چند تا از این ایده ها رو برای من هم بفرستن . ایمیل من هست: faridirnian@gmail.com
    اینجا هم نوشتند یک ایمیل به من بدهند که بیایم بخوانم
    یک دنیا ممنون می شوم

    پاسخحذف
  70. آقای امینی!
    نقدی که شما کرده اید کاملا درست و بجا و برخاسته از یک حساسیت اخلاقی - انسانی می باشد و چه موافقان شما چه مخالفانتان هیچ یک به محتوای نقد شما و درستی آن شک ندارند و به اشکال گوناگون بر آن صحه می گذارند و اندک افرادی نیز که به محتوای نقد شما ایراد می گیرندکسانی هستند که قاعدتا آشنایی کامل با حوزه علوم انسانی ندارند و یا دچار احساسات می باشند.اما یک مورد نیز که چه موافقان و چه مخالفان شما به متن شما ایراد وارد می کنند لحن خشن و خشونت نهفته درمتن شماست.بنظر می رسد اگر شما بر حقانیت این لحن تاکید و تایید کنید در همان جاده منحرفی قدم می گذارید که آقای بزرگیان پیش از شما گذاشته بودند. هیچ کس با مبارزه و جمع آوری اراذل و اوباش در سطح شهر تهران مخالف نیست ، مخالفت آنجاست که کرامت انسانی پایمال می شود و به گردن یک انسان آفتابه آویزان می کنند و یا با خشونت آمیز ترین رفتار با او برخورد می نمایند. این لحن شما یادآور روش برخورد با اراذل اوباش توسط نیروی انتظامی است. بنابراین بنظر می رسد با توجه به هدف نقد که زنهار دادن به فرد و افرادیست که راه خلاف و ناصواب و دزدی و دروغ و ... برای رسیدن به شهرت های کاذب پیش می گیرند باید شما از لحن خشونت آمیزتان از مخاطبان تان معذرت بخواهید. با این کار در ابتدا راه خود را از امثال همین آقامجزاء می نمایید به علت آنکه نقد پذیری خود را نشان می دهید و حرف درست را می پذیرید و هنگام که تمام دوستان به شما این نقد را دلسوزانه وارد می نمایند آن را می پذیرید. پذیرش این نقد و معذرت خواستن از آن نشان می دهد که شما هدف واقعیتان لجن مال کردن و له کردن شخصیت یک انسان نبوده است بلکه اصلاح او بوده است و همانگونه که خود گفته اید به عنوان دوست بارها رفتارهای آغشته به دروغ آقای بزرگیان را تذکر داده بودید ولی او گوش نداد و آن کرد که هم اکنون تشت رسوای اش عالم گیر شده است بنابراین شما تذکر دوستان را به گوش جان خریدار باشید و به امثال ایشان راه شجاعت پذیرش اشتباه و معذرت خواستن را بیاموزید.

    پاسخحذف
  71. سلام بهنام عزيز:
    از طريق دوستان از اين مقاله ات خبردار شدم.مطلبت بسيار مستند و مستدل بود و ميزان كپي برداري امين از آثار ديگران نيز عليرغم شناخت قبلي از برخي از اخلاقيات وي برايم شوكه كننده بود.
    در اين ميانه "مسئله ي اصلي" سرقت نظري چهره اي رسانه اي است (كه گويا بدل به رويه اي عادي ميان بسياري از نويسندگان ايراني شده است و از هر جريان و جناحي عده اي بر اين ك‍ژراهه گام مي نهند ) اما دركمال تعجب مي بينم كه شمار زيادي از كامنت ها مختص به نوع كلمات و ادبيات متن توست و نه مسئله ي اصلي!؟
    در ارتباط با زبان مقاله ات نيز برآنم كه انتقاد جدي و بي رحمانه بخشي جدايي ناپذير از به چالش كشيدن فرد سارق است. و بر همين اساس علاوه بر تاييد محتواي نوشتارت با زبان و ادبيات انتقادي و اگرسيو كارت نيز موافقم.جدا از اينكه فرد مورد نقد كيست ميزان قباحت كار وي آنچنان است كه كلمات مورد استفاده تو را اصلا نامناسب يا ناشايست فرد مورد انتقاد نديدم.
    كسي كه ديگران را احمق و نادان تلقي مي كند و مطالبي به خورد آنان مي دهد كه از آن خويش نيست نمي بايست از نقدي راديكال اما مستند و مستدل ناراحت شود.به جاي اين وكيل مدافعان ناشناس بهترين كار براي امين آن است كه با ارائه مدرك و سند بي گناهي اش ادعاهاي تو را باطل كند و مخاطبين را همراه با استدلال هاي منطقي خويش كند و يا اينكه بر خطاي خويش واقف شود و براي هميشه راهي ديگر را در حوزه ي تفكر و روش علمي برگزيند.
    سخن بسيار است.. دورادور دستانت را مي فشارم.
    پيروز و شادكام باشي..

    پاسخحذف
  72. جناب امینی از اساتید آنچنانی در دانشکده علوم اجتماعی مگر انتظاری بیش از این می رود؟ آثار دکتر مصطفی ازکیا استاد دانشکده را که فعلا بازنشسته شده است از جمله کتاب جامعه شناسی توسعه ایشان را که ترجمه کتاب «مقدمه جامعه شناسی توسعه» است و به نام تالیف چاپ کرده است، بخوانید. کارهای ایشان یا ترجممه است و یا کاردانشجویان که به اسم خود چاپ کرده است. فقط ایشان نیست بسیاری از اساتید دیگر همینطور هستند. امین بزرگیان خطا کرده است. در این شکی نیست. نمی توان گفت که روش تحقیق را نمی دانسته است. این حرف مورد قبول نیست. اما، بروید در این داستان همه را توبیخ کنید. اگر امین بزرگیان مطلب کپی کرده است، افرادی مثل وزیر علوم تمام یک مقاله را کپی کرده اند. بالاتر از آن، افرادی مثل کردان مدرک جعل و کپی کرده اند. وضعیت علم، دانشگاه و سیاست در ایران به کثافت کشیده شده است.

    پاسخحذف
  73. با سلام
    من چند ماه است که با مطالب جناب بزرگیان آشنا شده ام. حق و انصاف این است که از زبان و نوع مطالب و دیدگاهای ایشان بسیار لذت برده ام.
    من بعنوان کسی که خود جامعه شناسی خوانده و دیری است در فضای اجتماعی و روانشناسی گرم کار است باید بگویم که یکی از مهمترین قدمها در آسیب شناسی اجتماعی و جامعه شناسی دیدن مساله و تشخیص پدیده اجتماعی است که کار هر کسی نیست.
    واقعیت این است که ایشان (جناب بزرگیان) در این زمینه بسیار قوی هستند.
    در پرداختن مطلب و رساندن خواننده به نتیجه دلخواه نیز بسیار خوب عمل می کنند و برخلاف اغلب نویسندگان، مطالب شان در بسیاری موارد عاری از حواشی و اضافات بیهوده و ملال آور است.
    در تمجید ایشان به همین چند خط بسنده می کنم و اکنون نکته اصلی سخنم:
    راقم این سطور به این باور دارد که نقد نیز کار هرکسی نیست و منتقد حداقل باید سه خصیصه مهم را داشته باشد:
    اول سواد
    دوم ادب
    و سوم انصاف
    واقعیت این است که نقدنامه پیش رو حداقل از دو خصیصه ادب و انصاف به دور است.
    در مطالبی که به عنوان سرقت ادبی ذکرش در متن رفته است جز همان ارجاع به «هستی و زمان» هایدگر - که ارجاع ناقصی است - بقیه موارد چندان دندان گیر و قابل اعتنا نبود.
    بعنوان مثال فرموده اید ایشان در جایی نظر یکی از دوستانشان را در فیس بوک (خانم الهام) بعنوان نظر خود در مقاله شان آورده اند(در باره هایدگر و خودکشی و...)، پیشنهاد شما در رفرنس دادن این است که ایشان آدرس آن کامنت را باید می گذاشت؟
    باور من این است که نقد بالا خالی از حب و بغض های شخصی نیست و شاید بتوان گفت ابتنای اصلی آن بر احساسات است و سپس برای اثبات آن شواهدی استدلالی ذکر می شود.
    لکن این شواهد آنقدر نیست که تمام مقالات بزرگیان را زیر سوال ببرد و در مواردی نیز که برخی مقالات را به تمامه شامل می شود نیز بحث باز قابل توجیه است.
    اگرچه رفرنس ندادن نقدی است که بر بزرگیان وارد است اما همانطور که در تعالیم وبر آمده است کنش ها نمادین اند و شما نمی توانید از روی عمل به نیست عامل آن حکم کنید!
    جناب امینی
    متاسفانه متن نقد شما مشحون است از این حکم کردنهای بی پشتوانه ای که هیچگاه قابلیت اثبات نیز ندارند!
    چه، حتی اگر بتوانید ثابت کنید که در عمل، متنی از کسی دیگر بدون ارجاع مستقیما نقل شده(که همین هم محل اشکال است) نمی توانید مدعی شوید نویسنده سارق ادبی است.
    من مقاله ها و استاتوس های زیادی از ایشان خوانده ام و در برنامه افق و یا برنامه های دیگر نیز اظهارات ایشان را شنیده ام. بی انصافی است اگر به سبب خطاهایی اینچنین- اگر بپذیریم شان - شخصیت بزرگیان را زیر سوال ببریم، آن هم با ادبیاتی اینچنین!
    جناب امینی
    ما اگر نقدی داریم باید متوجه نوشته جات کنیم، کار شما شخصیت شناسی یا شخصیت نمایی دیگران نیست. ما قائلیم به مرگ مولف، ما تنها با تکست ها طرفیم وبس. ممکن است من که این کامنت را برای شما نوشتم قاتل حرفه ای باشم، دخل و ربطی به کسی ندارد. تمام نقدها باید متوجه نوشته من باشد.
    و به عنوان آخرین کلام(مردام از این نه این است که شما با فقهای حاکم ارتباط دارید!):
    این شیوه فقهای حاکم و دست پروردگان آنان است که به جای نقد نوشته و گفته و در یک کلام محصول به رد نویسنده و گوینده و صاحب آن نظر می پردازند.
    با تشکر

    پاسخحذف
  74. خوب است به این جمله «کاردینال ریشلیو» هم بیاندیشیم:
    شما فقط شش خط از نوشته های محترم ترین فردی که می شناسید را به من بدهید تا من از همان شش خط برای شما دلیلی برای اعدام او پیدا کنم!

    پاسخحذف
  75. با سلام
    اکنون بخش دوم این نقدنامه / افشاگری را هم خواندم...
    ...
    فقط باید اظهار تاسف کرد...
    می دانید؟
    بیش از آنکه عصبانی شده باشم غصه خوردم برای جناب بزرگیان!...
    و شاید برای خودم...
    اگرچه از این - به قول آن دوست - کولاژهای بزرگیان مطالب بسیاری گرفتم ولی اصل قضیه محل اشکال و ایراد است و جای توجیه هم دیگر ندارد!...
    (راستی چرا بخش دوم قابلیت نظر دادن نداشت؟)

    پاسخحذف
  76. سلام اقای بهنام عزیز
    تا حالا هیچ یک از نوشته هاتون این تعداد خواننده و کامنت داشته است؟
    ذوقی دارد نه؟
    بالاخره گاهی وقت ها کسانی هم این طور دنبال خواننده و مخاطب می گردند؟
    این کاری که شما کردید همان است که خودتان اول نوشته کردید و آن توهین لجن مال کردن است نه نقد و افشاگری است این درست همان کاری است که کیهانیان می کنند و دار و دسته ی شارلاتان چماق به دست به شیوه ای روشنفکرانه! متاسفانه کل متن شما مرا به یاد برخی اقوام حجری می اندازد که در این عصر هم هنوز در مناطقی از ایران و شاید جهان زندگی می کنند و امان از وقتی که با کسی سر دشمنی شان باز شود آن وقت است که تمام عشیره شان را فرمان می دهند تا این دشمن فلک زده شان را هرجای زمین که باشد بیابندو به خاک سیاه بنشانندش. از این نوشته ی شما چیزی به جز دشمنی بر نمی آید و شاید هم حسادت حتی اگر حسادتی هم در کار نباشد ولی لحنتان پر است از حسادت و کینه توزی و دشمنی. من نه چنان امین بزرگیان را می شناسم و نه زیاد نوشته هایش را خوانده ام ولی حتی اگر همه ی اتهاماتی که به او وارد کرده اید هم صحیح باشد باز به نظر من او شایسته ی این همه توهین و تحقیر نیست. آقای امینی اگر شما که بسیار اهل مطالعه و خواندن هستید (کسی که دیگران را به بیشتر خواندن و مطالعه کردن توصیه می کند خود از خدایگان مطالعه باید باشد) باید نمایشنامه ی ملاقات بانوی سالخورده اثر دورنمات را خوانده باشید. جمله ای در اواخر آن نمایشنامه است که بسیار به احوالات شما نزدیک است "بانوی سالخورده یک روز به ملاقات شما هم خواند آمد" ببخشید اگر من قوانین رفرنس دهی را درست بلد نیستم ولی این جمله یا شبیه این جمله در آن نمایشنامه حتما هست . آقای امینی حالا که این افشاگری را در جهت اشاعه ی حق و مبارزه با باطل کرده اید بنشینید و انتظار بکشید که یک روز هم بانوی سالخورده به ملاقاتتان بیاید و آن روز است که شیادی ها و نامردی ها و شاید بی اخلاقی ها و رذالت های شما هم فاش شود. کسی که جرات می کند این القاب را به دیگران نسبت می دهد یا معصوم است یا بسیار احمق. معصوم است که مطمئن است خود اشتباه نمی کندو تنها اشتباهات دیگران را فریاد می زند و یا احمق است که اشتباهات خودش را با فریاد زدن اشتباهات دیگران مخفی می کند.
    حسن کلاهی

    پاسخحذف
  77. من بزرگیان را نمیشناسم و به غیر از چندین مقاله باهاش آشنایی‌ بیشتری ندارم ولی‌ انگیزهٔ این واکاوی و این حجم وقت برای تهیه این مطلب برام سوال برانگیز تره تا دلائلی که اینجا مطرح شده که بسیار سطحی و بعضا خنده آور هستند، بسیاری از همین مطالب که که با این آب و تاب و بهتر بگم با حبّ و بغض راجب بهش توضیح دادید مستند هستند و در حوزه علوم انسانی‌ این شبیه نگاری‌ها بسیار طبیعی هستند، تصور می‌کنم انگیزه نویسنده به حتم چیزی به غیر از بحث اخلاقی‌ و فرهنگی‌ هست و خصومت شخصی‌ در تمام سطرهای نوشته به وضوح دیده می‌شه، این نوع واکاوی در آثار هرکدام از بزرگان هم که انجام بگیره از این دست شبیه نگاری‌ها به وفور به چشم میخوره، و اسفا که این اخلاق پرونده سازی چنان از بالا به بطن جامعه رسوخ کرده که در تمام حوزه‌ها به چشم میخوره، فکر می‌کنم مطلبی که شما به این سختی تهیه کردید ممکنه جذابیتی برای نو ظهوران در این عرصه باشه ولی‌ برای پیشکسوتان که بارها و بارها شاهد این اکتشافاتِ بیمارگونه در این حوزه بودند مقوله‌ای تکراری و مشمئز کننده است و این نوع برخورد خصم آمیز و بخل گونه چونان که همیشه بوده چیزی به جز روسیاهی برای تهیه کنندگان این دست مطالب به ارمغان نمیاره، من به عنوان یک بی‌ طرف باید بگم شما با انتشار این اکاذیب آینده حرفه‌ای خودتون را دچار مخاطره کردید.

    پاسخحذف
  78. روزنامه ها در ایران کاری غیر از کپی و پیست کردن نمی کنند.چون روزنامه نگار حقوقی نمی گیرد که خودش پژوهش انجام بدهد ساده ترین راه که کپی است را انتخاب می کند.آنچه نوشتید قابل درک است بسیاری همان شیوه را دارند.رسانه ها و مطبوعات و خبرگزاری های ایران یک شبه فرد گمنامی را به عنوان نویسنده و محقق مشهور جا می اندازند.می خواستم با ذکر مثالی ادعای را روشن کنم ولی فعلا منصرف شدم.من دهها مورد دارم که فردی مقاله وب لاگی را کپی کرده و فقط نام نویسنده را عوض کرده و در روزنامه چاپ کرده است.

    پاسخحذف
  79. این آقا نه فقط واضحاً دزد است بلکه با مبانی فلسفی مورد ارجاع‌اش هم هیچ آشنایی ندارد. رفرنس‌های غلط، تکه‌چسبانی‌های نامربوط، اظهارلحیه‌ی بی‌جا ... . یک نمونه رفرنس‌های سراپا جفنگ‌اش به آگامبن است. باورم نمی‌شود یک آدم فقط یک بار محض تفریح هم که شده «هوموساکر» آگامبن را خوانده باشد و این‌قدر ترهات از کجای‌اش در بیاورد بچسباند بیخ ریش نویسنده! در مجموع آدم شیادی‌ست.

    پاسخحذف