۱۳۸۹ آبان ۱۷, دوشنبه

آیا احمدی نژاد فقط با تقلب رئیس جمهور شد؟



 انتشار مقاله اکبرگنجی با عنوان «پیروزی موسوی یا تقلب درانتخابات» موجی ازواکنش ها برانگیخت که عمدتا حاکی ازمخالفت با گنجی و مدعای اصلی او یعنی پیروزنشدن موسوی در انتخابات بود.به راحتی می توان درصحت وسلامت تمامی انتخاباتی که ازابتدای استقرارجمهوری اسلامی برگزار شده است تشکیک کرد.به دلیل تبعیض نهادینه درقانون انتخابات ونیز فقدان امکان نظارت بیطرفانه براجرای انتخابات.به همین دلیل وبه همان نسبت به سختی می توان ازمیزان تقلب صورت گرفته آمار دقیقی ارائه داد.دراینجا قصد آن ندارم که به مقالات گنجی ومخالفانش  بپردازم بلکه نوشته او تنها بهانه ای است برای نگاهی دوباره به فضای انتخابات سال 88-ونیزچند انتخابات پیش از آن- به منظور تشریح تفاسیرمتعددی که ازتقابل میان کاندیداها در اذهان رای دهندگان وجودداشت که همین تکثرتفاسیر، معانی متفاوتی به آراء انتخاباتی می بخشد. توجه به این معانی متفاوت می تواند موجب نزدیک ترشدن به سیالیت وچندگانگی هواداران کاندیداها و احتراز از تقلیل دادن آنان به تقابل هایی نارسا وکم عمق همچون "اصلاح طلب-محافظه کار" ویا "طرفداران ومخالفان وضع موجود" شود.
طرح چند سوال برای تقریر محل نزاع خالی ازفایده نیست.آیا تمامی کسانی که در سال های اخیر درانتخابات _ازهرنوع آن-شرکت کرده اند با قانون ومکانیسم اجرایی انتخابات وحتی فراترازآن با کلیت نظام جمهوری اسلامی موافق بوده اند؟آیا کسانی که درسال های 84و88 به احمدی نژاد رأی داده اند صرفا ولایتمداران وطرفداران اقتدارگرایی بوده اند؟به همین سیاق تا چه حد می توان آراء موسوی و کروبی را نشانگر تعداد دمکراسی خواهان دانست؟کمی عقب تربرویم.کسانی که در انتخابات مجلس ششم و ریاست جمهوری نهم به هاشمی رفسنجانی رأی  ندادند به کدام گروه و طبقه وقشر اجتماعی یا کدام گرایش سیاسی تعلق داشتند؟آیا می توان آراء خیره کننده بالغ بر بیست میلیون خاتمی درسال های 76و80 راصرفا  به حساب  هواخواهی از شعار توسعه سیاسی گذاشت؟
غرض ازطرح این سوالات تذکر تنوع وتفاوت سیاسی،طبقاتی وفکری کسانی است که به شخصی واحد در زمانی مشخص رأی می دهند یا نمی دهند ونیز معانی متفاوتی که متأثر از این تنوع بر آراء آنان حمل می شود.
در انتخابات ریاست جمهوری سال 76 آراء چشمگیر خاتمی موجب تعجب همگان از جمله  اعضای ستاد انتخاباتی وی شد.اصلاح طلبان حامی خاتمی این میزان رأی را عمدتا نشانه ای بر تأیید گرایش سیاسی خود وخواست عمیق توسعه سیاسی در سطح جامعه دانستند.اما کسانی دیگر نیز بودند که آراء خاتمی را بیش از آنکه ایجابی بدانند سلبی می دانستند.از جمله عزت الله سحابی در سرمقاله ماهنامه ایران فردا با عنوان "نه بزرگ" ،رأی خاتمی را بیش ازهر چیز یک نه بزرگ به انحصارطلبی وتمامیت خواهی می دانست که نماد آن ناطق نوری رقیب سرشناس خاتمی در آن زمان بود. حمایت صریح نهادهای حکومتی از ناطق نوری  نقطه کانونی استدلال سحابی بود.در واقع می توان گفت گمنامی نسبی خاتمی وتفاوت عمیق ادبیات او با رقبایش بسیاری را بر آن داشت تا موجودیت خودرا به رخ بکشند و عرض اندامی کنند.شکی در این نیست که شعار توسعه سیاسی خاتمی یکی ازدلایل رأی بالای او بود اما با درنظر گرفتن وجه سلبی آن زیرا که اگر غیر از این بیندیشیم نتیجه آن می شود که مصطفی معین به عنوان یک اطلاح طلب که شعارهایی به مراتب رادیکال تر از خاتمی سر می دهد ومورد تأیید اونیزهست برای تصدی ریاست جمهوری نامزد-معرفی- می شود و اتفاقا میزان آراء او نیز تعجب بسیاری برمی انگیزد اما با حال وهوایی دیگر.
چهارسال بعد باز هم این لشکر ناراضیان گرچه نه با آن اطمینان دوم خرداد باز هم خود را نشان داد و متأثر از داغی گفتمان اطلاح طلبی در تقابل جبهه خیروشر نماد رأی منفی خودرا در مقابل رقبای بی شمارش تنها نگذاشت.شاید اگر اطلاح طلب دیگری غیر از خاتمی به جای او و با تأیید او نامزد می شد باز هم نمی توانست این حجم از آراء را از آن خود سازد.گذشته از کسانی که به دلیل اعتقاد به برنامه سیاسی خاتمی و یا به دلایل مذهبی به او رأی می دادند ،این جمعیت قابل اعتنای ناراضی که متشکل نبوده و از آن رو یا هدف مشخص وتعریف شده ای ندارد و یا اگر دارد در چارچوب جمهوری اسلامی نمی گنجد با رأی خود به خاتمی انتخاب شدن اورا درهردودوره تبدیل به رویدادی بی بدیل کرد که البته در تفسیر آن هرکسی ازظن خود یارش شد.
انتخابات مجلس ششم عرصه دیگری بود برای عرض اندام دوباره ناراضیان که این بار از ضرب شست تاریخی دوم خرداد هیجانزده وسرخوش نیزبودند.پیروزی قاطع اصلاح طلبان بویژه در شهرتهران تنها حادثه بزرگ نبود بلکه رأی منفی به هاشمی رفسنجانی که تجسد تمامی خواسته ها و امیال سرکوب شده "آنان" بود خود حادثه ای به همان بزرگی وبه همان یگانگی بود.این حادثه که تکرار «نه محکم» دوم خرداد بود حتی با بسامدی سنگین تر واجد معنای دیگری نیز بود که پژواک آن چندسال بعد شنیده شد.
آن پژواک ،آن روزها صدایی خفه اما زنده در میان آراء اصلاح طلبان بود که در شور وغوغای گفتمان پیروز و مسلط توسعه سیاسی شنیده نشد.صدایی که جزئی از ارکستر عمومی «لشکر ناراضیان» نیز بود و در آن سال ها هارمونی گوش نوازی خلق می کرد.این صدا بسیاری از زخم خوردگانی را شامل می شد که در طی سال ها و بویژه پس از اجرای سیاستهای تعدیل اقتصادی رفسنجانی  همزمان با توسعه کمی طبقه متوسط  شاهد کم رنگ شدن تمامی آرزوهایش برای زندگی بهتر وعادلانه تر بود.آنان رفسنجانی را همان صاحب قدرتی می دانستند که واجد تمامی آن مؤلفه هایی بود که بسیاری از آنها روزگاری بدانها امید بسته بودند.او هم روحانی  بود،هم صاحب قدرت وثروت ومکنت وعلاوه بر اینها نماد اقتداری به ظاهرخدشه ناپذیر.اما تمامی این امتیازات پاشنه آشیل او شده بودند.نخستین بار در انتخابات ریاست جمهوری سال72 وآن هنگام که رفسنجانی برای دومین بار بر تخت ریاست جمهوری جلوس کرد(!) آنان با پشتیبانی از اصلی ترین رقیب او یعنی احمدتوکلی برای خلق رخدادی نمادین و واقعی به طور همزمان به پا خاستند اما نه آراء سنتی جناح راست را همراه داشتند ونه ناراضیان هم قطار.در گزینش خاتمی ونیز «نه بزرگ» به رفسنجانی دیگر ناراضیان با آنان همصدا شده بودند وحماسه آفریده بودند لیکن انتخابات ریاست جمهوری سال 84 خود کارزاری یگانه بود.
این بار دیگر  تفکیک جبهه خیروشر به شیوه مرسوم و معهود آسان نبود ومضاف بر این خیرخاتمی هم چندان ناراضیان را ارضاء نکرده بود.ازاین رو «سرگردانی و تشویش» وجه مشخصه این کارزار بود وهمین شد که ناراضیان چند دسته شدند وهریک به سمتی رفتند وشمارزیادی از آنها نیز عطای حق رأی را به لقایش بخشیدند واین بار با سکوت خود در پی گفتن یک «نه» دیگر بودند.اما این پایان داستان نبود زیرا که پای «عالیجناب» هم در میان بود .پس ازقطعی شدن انتخاب احمدی نژاد بسیاری از اصلاح طلبان این رأی صواب را پیش کشیدند که هر کس دیگری هم به جای او اگر به مصاف رفسنجانی می رفت فطعا برنده کارزار بود.آیا این بدان معنا نیست که بخشی از آراء احمدی نژاد نه رأی به او بلکه «نه» به رفسنجانی بود؟ تو گویی که «پاسداران» قدرت توتالیتر وسردسته شان از همان زمان که احمدی نژاد را بر کرسی شهرداری تهران «نشاندند» نیروی تخریب گر «زخم خوردگان» را دریافته بودند وازاین رو به دنبال «زبانی» برای آنان و بازویی «اجرایی» برای خود بودند.«زخم خوردگان» به غلط پنداشتند که تنها رفسنجانی است که سایه اش بر هستی آنان سنگینی می کند و از این حقیقت ساده غافل بودند که احمدی نژاد صرفا خرده پاتر از «عالیجناب»  است ونه هماورد او.اما نیرویی که در شور وشهوت «نه» گفتن بود چشمان حقیقت بین را کور کرده بود.و این گونه بود که نوای آنان با آوای کلیشه ای وتکراری راستی ها همساز شد وآن شد که شد.
«لشکر ناراضیان » در واقع مولود جامعه ای است که طبقات و اقشار متفاوت اجتماعی قادر به برساختن ومعرفی «زبان» و«بازوی» حقیقی خود که خواسته هایشان را نمایندگی کند نیستند وتنها کنش سیاسی آنها منحصر به انتخاباتی محدود و محصوراست.آنان اسیرحکومتی هستند که حق تشکیل حزب،اجتماعات اعتراضی ومطبوعات آزاد را جفاکارانه از ایشان دریغ کرده واگر هم می دهد آن قدر قدرت دارد که به راحتی پس بگیرد.هم از این رو است که هویتی شبح وار واسرارآمیز دارند و در هنگامه انتخابات که مطلوب خودرا در میان نامزدها نمی یابند رأی شان-ونیز سکوتشان- خصلتی رمانتیک دارد لیکن شبح وار بودنشان نمی تواند موجب نادیده انگاشتن شان شود.به همین دلیل است که در چنین جامعه ای هیچ گاه از پیش نمی توان رأی ونظر وگستره طبقه متوسط،طبقه کارگر ودیگر طبقات را مشخص  وواحد تلقی کرد.
چنانچه با چنین پیش زمینه ای به سراغ انتخابات 22 خرداد 88 برویم می توان قدری از تحلیل های کلیشه ای دوری جست ودرکی واقع بینانه تر از فضای سیاسی اجتماعی ایران به دست آورد.شکی نیست که در این انتخابات همچون گذشته تقلب روی داد والبته وسیع تر و وقیح تر زیرا که بخش اعظم «لشکرناراضیان» که در دوره قبل سکوت کرده بود این بار به میدان آمده بود برای گفتن یک «نه» دیگر به صاحبان اصلی قدرت که نمادشان احمدی نژاد بود .بسیاری از اینان گرچه شعارهای کروبی را بیشتر می پسندیدند اما عده ای به دلیل روحانی بودن او و عده ای دیگر از آن رو که در او توان رأی آوری نمی دیدند به سوی موسوی شتافتند.با وجود این باز هم کم نبودند کسانی که به کروبی به دلیل همان شعارها و نیز دلایلی دیگر رأی دادند.اعلام سریع وشتابزده شمارش آراء  بدون حضور نمایندگان موسوی وکروبی خود دلیل دیگری بر تقلب است.اما این بار هم «عالیجناب» دست اندرکار بود واین بار در نقش حامی موسوی وکروبی بر تصور عوامانه ازاو به عنوان شخصیت مرموزی که به عنوان مهره اصلی در پشت صحنه،صحنه گردان اصلی است صحه گذاشت.احمدی نژاد نیز بمثابه «زبان» ،که به تأکید او سراپا زبان است ودیگرهیچ، در مناظره های تلویزیونی خوش درخشید و او بود که بویژه در مناظره با موسوی در نقش «قهرمان رمانتیک» ظاهر شد ورابین هودوار آنچه را سال ها «زخم خوردگان»  در خفا می گفتند آشکارا بر «زبان» راند ودل از آنان ربود.
اینچنین بود که آراء احمدی نژاد باز هم بیش از آن چیزی شد که همیشه راستی ها بدان دل خوش می کردند.اما آن چیزی نیز که اعلام شد بیش از واقعیت بود وسبب شد تا تمامی آنان که در این خاکی که چندصباحی بود بایر می نمود روییدند و «سبز» شدند  بر آن خروشیدند.در میان آنان هم از «ناراضیانی» بودند که شوروشوق نهفته در «نه» گفتن شان نادیده انگاشته شده بود وهم اصلاح طلبانی که طاقتشان طاق شده بود از کوششی که ناعادلانه بی ثمرشده بود.
اما چه چیز باعث شد آراء بدین شکل اعلام شود؟مگراحمدی نژاد را پیشتاز- ونه پیروز- انتخابات نمی دانستند ؟ بی گمان کینه ونفرت و برنامه ای پیشینی درخوانش-ونه شمارش- آراء در کار بود. یک وجه آن عقده حقارتی بود که از سال ها پیش به دلیل آراء خیره کننده بالغ بر بیست میلون خاتمی در گلوی تمامیت خواهان مانده بود.از همین رو رقمی را برگزیدند که دیگر نتوان آراء تاریخی خاتمی را به رخشان کشید.علاوه بر این نیک می دانستند که اگر موسوی و احمدی نژاد به دور دوم بروند حاصلی جز سرشکستگی برای ایشان نخواهد داشت وپیشاپیش پیروزی موسوی قطعی است، پس کاررا یکسره کردند.وجه دیگر،نشاندن کروبی پس از آرای باطله بود تا از این رهگذر مهربطلانی مردمی بر شعارهای تحول خواهانه ورادیکال او وهواداران این شعارها زده باشند.به راستی «پاسداران»قدرت ازتبعات کارخود آگاه بودند که چنین کردند؟تمامیت خواهان کسی را دراین جایگاه نشاندند که یکی ازنمادهای مطرح حکومتی است که داعیه حق ویژه حاکمیت سیاسی فقها و روحانیون رادارد.درواقع آنان با این کارخود مهرتأییدی زدند بر خواسته تمامی آنانی که زمانی رفسنجانی را به عنوان نماد این طرزتفکر نفی کرده بودند وهم دیرزمانی است با تمام توان به مقابله با این حق ویژه برخاسته و تا آنجا که توانسته اند از ورود روحانیون به معدود نهادهای انتخابی جلوگیری کرده اند.طرفه آنکه بخش قابل اعتنایی از آراء احمدی نژاد متعلق به همان «زخم خوردگانی» است که رفسنجانی ونیزکروبی را به دلیل تعلقشان به صنف روحانیت حکومتی وسیاسی وهمچنین نقشی که برای آنان در ثروت اندوزی متصور بودند نفی کردند.هم از این رو بود که تمامیت خواهان نتوانستند «امت همیشه درصحنه» را درراه پیمایی های میلیونی بسیج کنند تا خروش سبزها را خفه کنند زیرا که «زخم خوردگان» که آراء احمدی نژاد را غنی کرده بودند در واقع او را برگزیده بودند تا گلویی باشد برای فریادهای آنان ومشتی باشد برای شکستن ابهت اقتدار ظلم و بی عدالتی.حال که سبزها بدین کار درآمده بودند چرا باید به خود بگیرند وبه مقابله برخیزند؟جای تعجب نیست که بسیاری از آنان حتی به صور گوناگون از سبزها حمایت هم کردند.
تقلب از واقعیات تلخ تمامی انتخابات ایران هم به لحاظ نظری- قانونی- وهم به لحاظ عملی- اجرایی- است اما تمام واقعیت نیست. با وجود این ،توسل صرف به واقعیت تقلب برای تحلیل کلیت آراء احمدی نژاد درواقع تقلیل کلیت یک واقعیت به یک جزء آن است و بس.

لینک این مطلب در وبسایت رادیوزمانه: 
http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/11/post_135.html