این مطلب پیش از این در وبسایت اخبار روز منتشر شده است
یک سال از اعدام پنج زندانی سیاسی؛ شیرین علم هولی ،فرزاد کمانگر،فرهاد وکیلی،علی حیدریان ومهدی اسلامیان توسط جمهوری اسلامی گذشت.این جنایت چنان سهمگین بود که بسیاری هنوز از شوک ناشی از آن رهایی پیدا نکرده اند.در این میان اعدام فرزاد کمانگر بیش از دیگران نظرها را به خود جلب کرد چرا که او پیشاپیش با روشنگری هایش عملا خودرا از اتهاماتی که بر او بسته بودند تبرئه کرده بود.نامه هایی که فرزاد در طول دوران زندان نگاشت و در خارج از زندان منتشر شدند در حکم دفاعیات وی بود که به دادگاه افکار عمومی عرضه شدند و هر کس که اندک بهره ای از انسانیت برده بود او را از آن اتهامات مبرا می دانست.نامه هایی سرشار از عشق به بشریت و زندگی که واگویه وجدان آزادی خواه و صلح جو و انسان دوست و در عین حال زخم خورده ای بود که از پس سال ها و ای بسا قرن ها سرکوب و تعدی و تجاوز نفس می کشد و به حیات خود ادامه می دهد آن هم.در زندان، در جایی که تمامی نیروهای مسلط، انباشته و متراکم شده اند برای منکوب کردن و له کردن این وجدان.
علاوه بر این ،سوابق فرزاد کمانگر و نامه های او سبب شد که شهرتی جهانی پیدا کرده تا حدی که به جرأت می توان گفت در دورانی که او در زندان بود تبدیل به مشهورترین زندانی سیاسی ایران در سطح بین المللی شده بود.از همشهریانش و کسانی که او را از نزدیک می شناختند تا معلمان استان کردستان،فعالان سیاسی و حقوق بشرایرانی،کانون صنفی معلمان،جنبش دانشجویی ،سازمان های مطرح و شناخته شده حقوق بشر بین المللی،اتحادیه های جهانی کارگری و معلمان،سندیکاهای کارگری کشورهای مختلف ،اتحادیه اروپا و ...در حمایت از وی و اعتراض به جفاهایی که بر او رفت و حکم اعدامی که برایش صادر شده بود بیانیه ها صادر کردند و طومارهای امضا جمع کردند.حتی تجمعاتی در کامیاران و سنندج در پی صدور حکم اعدام شگل گرفت اما اینها همه سودی نبخشید.با حساسیتی که در فضای داخلی –بویژه در کردستان- ونیز جامعه جهانی نسبت به وضعیت فرزاد وجود داشت کسی گمان نمی برد که اورا اعدام کنند ازآن رو که هزینه های گزافی برای جمهوری اسلامی در برداشت اما این کار را کردند.چرا؟چه فایده ای در اجرای اعدام و اصرار بر آن می دیدند؟
مسأله دقیقا همین جاست که آنها نیک می دانستند که فرزاد کمانگر خیلی معروف است و اعدام وی تمام نظرها را به خود جلب خواهد کرد.می دانستند که بلوا به پا خواهد شد که اگر جز این بود دیگر نیازی نبود بی سروصدا وبدون آنکه کسی را در جریان بگذارند وبا قطع تلفن های اوین او و دیگران را اعدام کنند.می دانستند که حتی اگر یک روز قبل اطلاع رسانی کنند -چنانکه در اجرای اعدام ها معمول است- چنان جنب و جوشی به راه خواهند انداخت که دیگر فرصتی نخواهند یافت برای ابرازمقاصدشان از رهگذر اعدام فرزاد و شاید اخفای مسائلی دیگر ازهمین رهگذر.
می توان گفت که با سوار شدن بر موج شلوغی رسانه ای واجتماعی که خبر اعدام زندانیان سیاسی آفرید سعی در پوشاندن بحران های سیاسی حاکمیت داشتند و یا حتی فراتر از این با چشمداشتی که به تجربه اعدام های سال 60 و نقشی که در فرونشاندن خشم عمومی داشتند،دست به اعدام آنان زدند.اما مسأله تنها بدین جا ختم نمی شود و نکته اساسی چیز دیگری است.
در واقع فرزاد را اعدام کردند تا تمامی نگاه ها را متوجه خود و ماهیت واقعی سرکوب سازند.شاید اگر فقط آن چهار آزاده دیگر را اعدام کرده بودند تا این حد توجه بر نمی انگیخت .تمامی کسانی که چیزی از فرزاد کمانگر به گوششان خورده بود بر این نکته آگاه بودند که چیزی در پرونده او برای حتی محکومیت به یک روز زندان هم نیست.نه تنها خود وی تمامی اتهامات را رد کرد بلکه وکیلش هم هیچ مدرک و سندی در پرونده او نیافته بود.دادگاه انقلاب و بازجوها و شکنجه گران که پیش و بیش از همه بر این نکته واقف بودند.اساساحقیقت و مدرک و سند نزد اینان شأن و اعتباری ندارد و مسأله اصلی حفظ قدرت است به هر قیمتی و فهماندن این نکته به همگان.
جمهوری اسلامی سال ها کوشید تا صدای کردها را خفه کند،حق طلبی و سیاست را از حافظه آنها بزداید،رویای زندگی متفاوت و بهتررا از اذهان پاک کند و هر مقاومتی را بشکند.فرزاد نفی تمام اینها بود.او را کشتند تا به همه بفهمانند که در بر همان پاشنه می چرخد و هر کس ناراضی است یا زبان در کام کشد و یا اگر حرفی زد به خواری تن دهد وگرنه هستی اش را می ستانیم.فرزاد هم حسرت یک کلمه اقرار و اعتراف و طلب عفو را تا ابد بر دل آنها نهاد.می گویم او را کشتند زیرا که تو گویی در واژه اعدام شاید از فرط تکرار آن در موقعیتهای متفاوت، اندک مشروعیتی آن هم قانونی وجوددارد که در کشتن و به قتل رساندن نیست.
جلادان با کشتن فرزاد کوشیدند به همه بفهمانند که در آن مملکت حرف آخر را آنها می زنند،«فصل الخطاب» هستند،هیچ جنبنده ای نمی جنبد مگر به اذن آنها.می خواستند بگویند که هنوز هستند،حضور دارند آن هم با شلاق و دار و داغ و درفش و چاشنی هر روزه باتوم.از همین رو است که تا پایت را از خانه بیرون می گذاری بر سر هر کوی و برزن پلیس می بینی از هر قسمی،راهنمایی و خود نمایی،برای اعلام وضعیت فوق العاده همیشگی.در تلویزیون هم که هر روز خبر خنثی شدن توطئه جدیدی است یا بمبگذاری و به هلاکت رساندن بمبگذاران،به دام انداختن جاسوسان و دستگیری اعضای فلان شبکه و اعدام بهمان تروریست.تمام اینها نیز دلیلی ندارد جز آنکه چیز دیگری برای عرضه ندارند.نه دردی از مردم می کاهند و نه توان آن دارند که جای بیشتری در دنیا برای خود فراهم کنند.
فرزاد را هم که به عنوان تروریست و بمبگذار به دار آویختند در حالیکه دادگاه او را از این اتهامات تبرئه کرده بود و صرفا به دلیل عضویت در حزب پ.ک.ک ترکیه او را به اعدام محکوم کرده بودند.اتهام آن قدر بی ربط و مضحک بود که حتی دادستان تهران هم آن را بر زبان نیاورد.واینها همه واگویه ماهیت سراسر خشونت،پلشتی و در راستای منافع قدرت اعدام است.
اعدام فرزاد کمانگر به عنوان یک زندانی سیاسی که هیچ مدرکی دال بر مجرم بودن وی وجود نداشت بار دیگربر این حقیقت دردناک مهر تأیید نهاد که حکم اعدام بمثابه مجازاتی کیفری افسانه ای بیش نیست و صرفا ابزاری است در دست دولتهای واپسگرا و توتالیتر به منظورسرکوب مخالفان و بسط سلطه و تحکیم پایه های قدرت مستقر. حکم اعدام و مجازات مرگ بیش از آنکه کیفری باشد برای قاتلین،اهرمی بوده و هست در دست دولت ها برای انتقام کشی و واداشتن مردم به تبعیت از نظم مسلط.اعدام بمثابه قصاص نوعی تحریف ایدئولوژیک ماهیت سرکوبگر مجازات مرگ است که بر پایه درک پیشا مدرن از حق خانواده،جامعه وبالاتر از همه دولت بر بدن فرد بنا شده و دولت های مدرن با به انحصار خود درآوردن اعمال خشونت به بهانه برقراری امنیت و نظم عمومی،این مجازات را عملا تبدیل به ابزاری موثر علیه مخالفان خود کردند.شاهد این مدعا نیز آن است که قربانیان اعدام بیشتر از میان کسانی بوده اند که نظم مسلط را به چالش کشیده اند.
البته این بدان معنا نیست که تمامی کسانی که در طول تاریخ اعدام شده اند هیچ جرمی مرتکب نشده و یا خطایی از آنها سر نزده است بلکه بحث بر سر این است که تمامی توجیهاتی که دولتها برای اعدام می تراشند در حکم نقاب هایی هستند برای پنهان کردن خواست بنیادی آنها در راستای اعمال اراده ظالمانه علیه شهروندان و جا انداختن این نکته که هیچ قدرتی بالاتر از دولت در جامعه وجود ندارد و هیچ شخص و گروه و دسته ای را یارای برابری و یا به چالش طلبیدن و به پایین کشیدن آن نیست.
این نکته ملموس تر می شود آن گاه که به خصلت داغ خبری و تبلیغاتی اعدام در دنیای رسانه ای شده امروز توجه کنیم.بویژه اگر که موضوع اعدام، شخصیتی نام آور در سطح سانه ها همچون فرزاد کمانگر باشد که بسیاری پیگیر وضعیت او هستند آن گاه دولت و در رأس آن ولی فقیه این امکان را می یابد تا بار دیگر خود را به عنوان یگانه قدرت و مرجع نهایی تصمیم گیرنده به همه بشناساند وجایگاه خدایگانی خود را بر فراز جامعه به رخ بکشد.با نگاه از این زاویه می توان شباهتهای بیشتری میان اعدام فرزاد با مجازات مرگ شهلا جاهد و سکینه آشتیانی دید که در ضمن زندانی سیاسی هم نبوده و نیستند.
جمهوری اسلامی تمامی سعی خود را کرد تا از اعدام فرزاد بمب خبری بسازد تا جامعه و فعالان حقوق بشر و دولتهای حامی حقوق بشر را بر سر جای خودشان بنشاند اما سال به پایان نرسیده مردم دوباره به خیابان ها ریختند،فعالان حقوق بشر بیش از پیش رسوایش کردند و حتی در مواردی با یاری مردم ناکامش گذاشتند وبسیاری از دولتها از او دورتر شدند.اینها همه نشانه های تناقض موجود در اعدام فرزاد و امثال اوست.جلادان و آمران آنها گر چه جان شریف و عزیزش را ستاندند اما عملا جاودانه اش کردند.معلم بزرگ ما که دیوارهای مرتفع زندان هم نتوانستند بین او و شاگردانش،مردمانش و رویاها و آرمانهایش فاصله بیندازند،با نامه ها و درس ها و مقاومتش بذر دگردوستی را در عمق جان مشتاقانش کاشت و سودای تغییر روابط نابرابر سیاسی و اجتماعی را در وجود دوستدارانش به یادگار گذاشت.معلم عزیز ما،معلمی برای تمامی فصول.