این مطلب به روز می شود
این نوشته برای تخطئه یا لجنمال
کردن یک روزنامه نگار نیست، بلکه افشاگری است؛ افشای حقیقت شخصیت یک چهره رسانهای
از خلال و با استناد به نوشته های او. در این مقاله نشان می دهم که امین بزرگیان اصلا آن چیزی که مینماید و به رخ می کشد نیست. به
عبارتی، او یک سارق ادبی حرفه ای است که از طریق "کپی زدن" از مطالب
دیگران و انتشار آنان به عنوان محصول تفکر
و تحقیق و قلم خود برای مخاطبان و خوانندگان مطالبش، خود را به مثابه یک
"عالم همهچیزدان" قالب می کند. این در حالی است که بر خلاف عنوان
"پژوهشگر مسائل اجتماعی" که بر او نهاده اند، اغلب نوشته های او حاصل چسب
و قیچی و "دزدی" از مطالب و تحقیقات و تأملات دیگران است.
براستی، امین بزرگیان یک
"کپی باز" حرفه ای و کارکشته است. "کپی باز" که می گویم،
منظورم چیزی مثل "کفترباز" است، یعنی یک نوع مهارت که مستلزم به کار
بردن خلاقانه یکسری تکنیکهاست و کم کم تبدیل به پیشه ای برای کسب نان و نام می شود
و در نهایت هم اعتیادآور است. به همین خاطر برای شروع و نیز برای اینکه صفاتی را
که تا به حال برای امین بزرگیان برشمرده ام مصداق پیدا کنند، ابتدا به سراغ مقاله ای
از او می روم که نشاندهنده نهایت ذوق و خلاقیت آقای "کپی باز" در به
کارگیری تکنیکهای متنوع "سرقت ادبی" است.
منظورم مقالهی "آداب نقد ایرانی، میراث ماندگارحزب توده" است که در سایت بی بی سی فارسی منتشر شده است. کلیت متن و
ایده محوری آن، تکراری و کهنه و اثبات نشده و قابل نقد اساسی است، اما مرا در این
نوشته، سر نقد رطب و یابسهای محتوای مقالات بزرگیان نیست؛ مسأله اصلی این است که بخش عمده این متن اصلاً متعلق به
امین بزرگیان نیست و کپی از سه مقاله ای است که دیگران نوشته اند. حقیقت این است
که در میان منابع مقاله "آقای کپی باز" هیچ اشاره ای به آن سه مقاله
نشده است؛ مقالاتی که وی بسیار از آنها استفاده –"کپی/دزدی"- کرده و
ایده اصلی مقاله خود را هم از آنها گرفته است. اما مسأله فقط به اینجا ختم نمی شود.
آقای بزرگیان در جهت فریب خواننده پا را از این هم فراتر گذاشته و برای منحرف کردن
ذهن خواننده، تعدادی منبع را در مقاله خود معرفی کرده که تمامی آن منابع هم – به
جز یک مورد – در واقع کپی از روی منابع آن سه مقاله به سرقت رفته هستند. از
آن یک منبع هم که به درستی نام برده، بسیار بیش از آن چیزی که اشاره شده، در متن
استفاده –"کپی/دزدی" - شده است.
حال بپردازیم به متن. همانطور
که قبلا هم گفتم، "آقای کپی باز" ایده اصلی این متن و بخش اصلی آن را از
این سه منبع گرفته است: 1- تحلیل گفتمانی تصویر «دیگری» در مطبوعات حزب توده(31-1329) که تلخیصی است از یک
پایان نامه در دانشگاه فردوسی
مشهد (به دلیل اشکالی که در این لینک وجود دارد، بعد از باز شدن صفحه، زبان صفحه
را در قسمت بالای سمت راست صفحه به فارسی تغییر دهید و سپس بر روی گزینه پایان نامه ها
کلیک کنید. در جدول، پایان نامه شماره 4 مدنظر است)(فریز صفحه) 2- مقاله زبان لنینی: زبان نابودی و 3- مقاله زبان لنینی حزب توده. هر دوی این مقالات
از اکبر گنجی هستند. تیترها خود به اندازه کافی لودهنده هستند، اما این تازه آغاز
ماجراست. از این جا به بعد، هم برای جلوگیری از طولانی شدن متن و هم برای خسته
نشدن خواننده این مطلب در پیدا کردن "کپی ها" در متنهای ارجاعی ، به تصویر
موارد "اصل" و "کپی" لینک می دهم.
ابتدا می پردازیم به "کپی
کاری" آقای بزرگیان از مقاله ای که خانم مریم مظفریپور از پایان نامه خود فراهم کرده
است تا بدین ترتیب، دست شیادی رسانه ای را رو کنیم و از ضایع شدن اجر و زحمت محققی
بیادعا جلوگیری کنیم. همانطور که ملاحظه خواهید کرد، تکنیک اصلی "آقای کپی باز"
در این مقاله، "آدرس عوضی دادن" است. بنگرید به این قسمت از متن (لینک) و مقایسه کنید با این تکه از متن
اصلی (لینک). همانطور که ملاحظه می کنید
در متن اصلی برای این دو پاراگراف که بدین شکل کپی شده اند پنج منبع ذکر شده اند،
در حالی که آقای بزرگیان همه این منابع را یک کاسه کرده و در یک منبع خلاصه کرده
است. در این میان، هیچ ارجاع و اشاره ای هم به متن اصلی به چشم نمی خورد. کمی
پایینتر، این کپی (لینک) از متن اصلی (لینک) را هم ببینید. این نقل قول (لینک) را هم ببینید که آقای بزرگیان با چه زرنگی در متن (لینک) گنجانده است. اینگونه منبع دادن به
این معنا است که نویسنده خودش مستقیما به آن مطلب رجوع کرده است. بگذریم از آنکه
نویسنده اصلی و مغبون مقاله که در ایران زندگی می کند، از سختی امکان دسترسی به نشریات
آن سالها بسیار نالیده است. آیا آدمی نباید پیش خود بگوید که آخر تویی که در لیون
فرانسه زندگی می کنی چگونه به نشریه شهباز منتشره در دیماه 1330 دسترسی داری؟!
اینجا را هم بنگرید که دیگر زحمت "آدرس عوضی دادن" به خود نداده است ( کپی - اصلی ).
حال میرویم سراغ کپی های بزرگیان از مقالات گنجی. کافی است که این کپی (لینک) را مقایسه کنید با اصل مطلب (لینک) تا عمق فاجعه را ببینید! اینگونه
منبع دادن یعنی اینکه من مجموعه آثار لنین را خوانده ام و حال به این قسمت از آن
ارجاع میدهم. همانطور که اهل فن می دانند در چنین مواقعی نویسنده باید پس از ذکر
منبع اصلی بنویسد "به نقل از..." تا رعایت انصاف کرده باشد و در عین حال
از مسئولیت مطلب نقل شده شانه خالی کند. اما این قضیه در مورد یک نویسنده مصداق
پیدا می کند، نه یک "کپی باز". در ادامه، این نقل قول را هم ببینید (کپی - اصلی). اینها هم
اصطلاحات لنین است که گویا آقای بزرگیان با مطالعه آثار شخص وی و دود چراغ خوردن!
کشف کرده است (کپی - اصلی). حتما توجه کرده اید که اکبر گنجی
برای هر یک از این نقل قولها منبع ذکر کرده است.
این قسمت متن را هم از نظر
بگذرانید که بدون استناد به هیچ منبعی مطلبی را آورده؛ گویی ایشان متخصص تاریخ
معاصر هم هستند (کپی- اصلی- اصلی). و این هم آخرین دزدی ایشان از مطلب
اکبر گنجی (کپی - اصلی).
در انتهای بررسی این مقاله و
برای رفتن به سراغ مقالاتی دیگر از "آقای کپی باز" به تنها منبعی که به
درستی در متن به آن اشاره شده است می پردازم؛ یعنی مطلبی از فریدون خاوند. در این مقاله تنها
در یک مورد و آن هم به درستی به صورت نقل قول مستقیم به قسمتی از مقاله خاوند
ارجاع داده شده است (لینک)، اما مسأله این است که در اینجا
آقای بزرگیان با زرنگی خاصی از تکنیک "ارجاع مختصر" استفاده
کرده است؛ به این معنا که در جاهای دیگری از این متن – به خصوص در ادامه نقل قول -
باز هم از متن اصلی استفاده -"کپی"- کرده است، بی آنکه اشاره ای به منبع
کند. نگاه کنید به این قسمت (کپی - اصلی) و این قسمت (کپی - اصلی) و باز هم این قسمت (کپی - اصلی).
تأکید می کنم که در اندک باقیمانده
غیرکپی این مقاله هم نشانه های زیادی دال بر کپی بودن وجود دارد، اما من کار خود
را محدود به ردیابی سرقتهای ایشان از منابع اینترنتی کرده ام و از جستجو و ردیابی
سرقتهای وی از آثار مکتوب اجتناب کرده ام. شاید در میان خوانندگان این نوشته کسانی
پیدا شوند که با بررسی دقیقتر ردی از آن قسمتها هم بیابند. گرچه تا همین حد هم
برای رسوایی این سارق کهنه کار کافی است!
امیدوارم کسانی که این نوشته
را می خوانند تا همینجا هم قانع شده باشند که توصیفاتی که در ابتدای متن برای امین
بزرگیان آوردم شایسته اوست و تهمت زنی و توهین به او نیست، زیرا که او خود، توهین
است؛ توهینی به تمام "پژوهشگران اجتماعی" و کسانی که برای تحقیق و تفکر
وقت می گذارند، توهین است به تمامی خوانندگان مطالبش که با صداقت و فروتنی نوشته های
او را می خوانند. با شرحی که آمد آیا خواننده مطالب او حق ندارد که احساس کند به
او خیانت شده است؟
به مقاله دیگری از او می پردازم،
با این توضیح که "آقای کپی باز" در اغلب نوشته هایش اسامی غولهای فکری
را چنان پشت سر هم ردیف می کند که مخاطب ناآشنا به حوزه های تخصصی، همچون فلسفه و
علوم اجتماعی، از پیش خلع سلاح شود. و این در حالی است که او با این کار، در حقیقت
سرپوشی بر موجودیت حقیر و پوک انبان دانش خود می گذارد. در همین مقاله ای هم که
بررسی شد مشاهده کردید که او به اسامی دهان پرکنی چون لنین، لاکلاو و موف ارجاع
می دهد و به راحتی قید آن دانشجوی گمنام علوم سیاسی و حتی اکبر گنجی را، با وجود
معروفیتش (چون احتمالاً از نظر او گنجی در نهایت یک روزنامه نگار است و نه یک
متفکر یا متخصص) می زند. این موضوع در مقالاتی از او که در ادامه بررسی می شود به
شکل برجسته ای به چشم می خورد.
نخستین مقاله از این دست،
نوشته ای است با عنوان درباره اهمیت ناتوانی. بررسی این مقاله را از قسمت "منابع و
پانویس ها" آغاز می کنم. پانویس یا پی نوشت همچنانکه در مقالات دیگری از آقای
بزرگیان نشان خواهم داد، در واقع اسم رمزی است برای کپی و دزدی از مطالب دیگران.
در آخرین "پانویس" از تکنیک "کپی محض" استفاده شده است، به
این معنا که متنی طولانی که تقریبا برابر با بدنه اصلی مقاله است ذکر شده، بی آنکه
به هیچ منبعی ارجاع داده شود، در حالی که این پانویس طولانی بالکل کپی از دو مقاله
دیگر است: بخش اول از مقاله ون گوگ: مناطق حاره ی بی نوایی (کپی - اصلی) و بخش دوم از مقاله تفاوت (کپی - اصلی). این در حالی است که بیچاره خواننده
بیاطلاع از این فضاحت، با
خواندن این "پانویس" گمان می برد که نویسنده مقاله تمام این
مطلب را خود پس از مطالعه آثار ژیل دلوز، فیلسوف فرانسوی، بویژه کتاب برگسونیسم
نوشته است!
دو پانویس دیگر این مقاله که
گویا منابع آن هستند، در واقع، پیرو همان تکنیک " آدرس عوضی" تنظیم شدهاند.
با بررسی مقاله مشخص می شود که آقای بزرگیان اصلا به آن دو منبع برای نوشتن مقاله
مراجعه نکرده است؛ یعنی "رساله متافیزیک ارسطو" و "متن
انگلیسی" مقاله "در باب بالقوگی" از آگامبن. کلید کشف این نکته
همان جایی است که آقای بزرگیان نوشته است:
«ترجمهای از مقاله در باب بالقوگی آگامبن در سایت از دست رفته رخداد پیشترها
منتشر شده بود که اکنون در دسترس نیست». با وجود درستی گزاره "سایت از دست
رفته رخداد"، این مطلب که "اکنون در دسترس نیست" کذب محض است. بدین
دلیل که در این مقاله، امین بزرگیان چندین بار از آن ترجمه نقل قول مستقیم کرده یا
به عبارت دقیقتر دزدی و "کپی" کرده است. این کپی ها را در ادامه خواهم
آورد، اما پیش از آن به این نکته اشاره کنم که بزرگیان با ادعای
در دسترس نبودن این ترجمه، در واقع، با یک تیر دو نشان زده است: 1- خوانندگان
مطلبش را به دروغ متقاعد می سازد که متون انگلیسی فلسفی می خواند، در حالی که بنا
به شواهد و قرائن بسیاری که ذکرش در این مجال نمی گنجد زبان انگلیسی او اصلاً در
این حد نیست 2- کسانی را که به صرافت گرفتن مچ او افتاده اند منصرف می کند، زیرا
که پیشاپیش آنها را از یافتن منبع اصلی مأیوس ساخته است.
تمامی
اینها در حالی است که با گشتی مختصر در فضای نت می توان نه تنها آن ترجمه دسترس ناپذیر
از نظر جناب بزرگیان (لینک فریز صفحه)، بلکه ترجمه دیگری (لینک فریز صفحه) را نیز پیدا کرد. همانطور که در انتهای ترجمه اول آمده این
همان ترجمه ای است که اولین بار در سایت رخداد به چاپ رسیده است (لینک)، اما بزرگیان از
یک طرف ادعا می کند که دسترسی به این ترجمه امکانپذیر نیست و از طرف دیگر آن
ترجمه را از تجاوز خود مصون نداشته و بارها از آن کپی می کند و در عین حال منبع
خود را "متافیزیک ارسطو" و "متن انگلیسی" مقاله معرفی می کند!
حال بنگرید به
"کپی/سرقت"ها. این از ابتدای مقاله (کپی - اصلی)! کمی پایینتر اینها را ببینید (کپی - اصلی) و (کپی - اصلی) و در ادامه هم این قسمت را (کپی - اصلی). همانطور که ملاحظه می کنید عبارات
منسوب به ارسطو و آگامبن در متن، نه حاصل خوانش متون آنها توسط جناب بزرگیان، بلکه
کپی از ترجمه ارسلان ریحانزاده است.
اکنون به سراغ مقاله دیگری از
"آقای کپی باز" می رویم که در نوشتن آن هم به شکل گسترده ای از
تکنیک "آدرس عوضی" استفاده کرده است. مقاله جهانآرا-ها؛ درباره مکانیزم حذف و ادغام و مسئله تاریخ. این مقاله از دو بخش اصلی تشکیل شده است. از بخش دوم آغاز می کنم
که دزدی مفصلی است از یک مطلب مشخص بدون هیچ اشاره ای به اصل مطلب و در عوض
ذکر نوشته ای از نیچه به عنوان منبع این بخش!
نیمی از مقاله که زیر عنوان
"دو)" آمده است، جز پاراگراف اول، به تمامی "کپی/سرقت" از مقاله
اسد بودا با عنوان خاطره، تاریخ، فراموشی است.
منتها امین بزرگیان در بازنویسی قسمتهای کپی شده، چنان با مهارت از منطق
"چسب و قیچی" استفاده کرده که الحق و الانصاف خواننده پیگیر را دچار
سرگیجه می کند. در پاراگراف دوم این (کپی - اصلی) و این (کپی - اصلی) را ببینید و در پاراگراف سوم این
نمونه (کپی – اصلی) و این سرقت (کپی – اصلی) را از دست ندهید. همانطور که
ملاحظه می کنید تا بدین جا هیچ ارجاعی به هیچ متفکر و یا نویسنده ای نیست. این
یعنی اینکه ما باید باور کنیم که این دو پاراگراف سراسر حاصل تأملات و تفکرات آقای
بزرگیان است. زهی خیال باطل! همچنانکه دیدیم این دو پاراگراف در واقع حاصل
"کپی بازی" امین بزرگیان است.
از این جا به بعد است که
سروکله ی نیچه در متن پیدا می شود. اما در حقیقت همانطور که نشان خواهم داد بقیه
متن هم کاملا "کپی" از مقاله اسد بودا است. بنگرید به پاراگراف چهارم (کپی - اصلی). در دو پاراگراف پیش رو بزرگیان به طرز سرگیجه آوری از بالا و پایین متن عبارات را سرهم بندی کرده و
در واقع اوج هنر "چسب و قیچی" خود را به نمایش گذاشته است. پاراگراف
پنجم را هم از دست ندهید (کپی – اصلی). همچنانکه مشاهده می کنید اسد بودا
هر جا که از نیچه عبارتی نقل قول می کند آن را در داخل گیومه گذارده و در داخل متن
یا در انتهای آن شماره صفحه را نیز مشخص می کند، اما جناب بزرگیان هر چه را اسد بودا نوشته "چسب و قیچی" کرده و
به اسم خود زده است. طرفه اینجاست که حتی نظرات اسد بودا را هم در جاهایی به نیچه
نسبت داده است! در پایان مقاله هم نوشته ای از نیچه را به عنوان منبع معرفی کرده
که ترجمه مراد فرهادپور از آن است در حالی که اسد بودا نقل قولهای مربوط به نیچه
را از ترجمه عباس کاشف آورده است. اسم این کار را چه میتوان گذاشت غیر از شیادی؟
همین آقای امین بزرگیان در صفحه فیس بوک خود، نژادپرستی و ظلم ایرانیها نسبت به
"افاغنه" را نقد می کند. یکی نیست که بگوید: آقای بزرگیان تو خود بزرگترین
ظلم را به "افاغنه" کرده ای، به دلیل خفه کردن صدای انتقادی یک چهره
آکادمیک و زحمتکش افغان از طریق مثله کردن و به نام خود زدن مقاله او- که حاصل
ساعتها و بلکه روزها مطالعه و نوشتن بوده است- بدون اینکه حتی اشاره کوچکی به نام
او کنی. در عوض، می نویسی نیچه این را گفت و نیچه آن را گفت! به استناد نقل قولهای
نیچه که همانهایی است که بودا در مقاله اش آورده معلوم می شود همان یک مقاله نیچه
را هم نخوانده ای. آیا امکان دارد از این پس دست از
نوشتن/سرقت بکشی و به جای "کپی زدن" کمی مطالعه کنی؟ اگر هم نمی توانی
از شهوت شهرت دست بکشی بهتر است جور دیگری چاره کنی و فی المثل راه خواننده شدن را
پیش بگیری، البته به شرط آنکه در آنجا هم به ترانه دزدی روی نیاوری.
در پاراگراف ششم هم که دیگر
هیچ صحبتی از نیچه نیست، باز هم دزدی از نوشته بودا موج می زند (کپی - اصلی). در حقیقت، امین بزرگیان تمام تلاش
خود را کرده و تمهیدات لازم را به گونه ای فراهم کرده که هیچ ردی از دزدی خود به
جای نگذارد، اما با تمام زرنگی که به خرج داده و چینشی که از کپی ها به دست داده و
منابعی که معرفی کرده، در پاراگراف هفتم دم خروس بیرون زده است؛ آنجایی که نقل
قولی از پل ریکور آورده، اما هیچ منبعی برای آن مشخص نکرده است.
در نوشته نیچه که نمی تواند
سخن ریکور آمده باشد، چون ریکور تقریبا سیزده سال پس از مرگ نیچه به دنیا آمده است
و در کتاب قانون و خشونت هم هیچ اسمی از پل ریکور نیامده است. اینجاست که با
جستجوی این جمله از ریکور یکسره به مقاله اسد بودا رهنمون می شوید. حال بنگرید به
پاراگراف هفتم (کپی - اصلی) و پاراگراف هشتم (کپی - اصلی - اصلی). نقل قول از کوندرا هم در نوع خود
جالب است، از این جهت که چون در مقاله بودا منبعی برای این نقل قول ذکر نشده در
مقاله جناب بزرگیان هم هیچ اثری از منبع این نقل قول نیست. در ضمن هر جا هم که خواسته
به میل خودش گفته ی کوندرا را تغییر داده؛ مثلا اگر کوندرا نوشته:
"قدرت" او به جایش آورده: "حاکم". خبر نداشتیم کوندرا هم مثل
آقای بزرگیان حرف می زده و شهوت کلمه "حاکم" را داشته است! (کپی- اصلی) ( پی نوشت را نگاه کنید)
تمامی این کپی ها مربوط به
بخش "دو)" مقاله اوست که البته شامل بخش عمده حجم مقاله می شود. بخش
"یک)" هم از این بابت تفاوت چندانی با بخش "دو)" ندارد؛ تنها تفاوت در تکنیک دزدی و
کپی کردن است. بزرگیان در این بخش هم از تکنیک "آدرس
عوضی" استفاده کرده و هم تکنیک دیگری را به کار برده که من آن را "کپی
مخفی" می نامم. "کپی مخفی" یعنی اینکه برای یک متن منبعی را معرفی
می کند – درست یا غلط - به این معنا که در
نوشتن متن از آن منبع تأثیر گرفته است، ولی در حقیقت از آن منبع نقل قول مستقیم می کند.
اینگونه نقل قول مستقیم کردن را به این خاطر "کپی مخفی " نامیده ام که
می بایست با ذکر مشخصات دقیق منبع و شماره صفحه همراه باشد و در داخل گیومه قرار
گیرد.
حال با شاهد آوردن مصداقی از
مقاله منظورم را روشنتر می کنم. جناب بزرگیان برای بخش "یک)" مقاله، دومقاله
از کتاب "قانون و خشونت" را به عنوان منبع ذکر کرده است: «قدرت حاکم و
حیات برهنه» و «والتربنیامین دربرابر کارل اشمیت»، هر دو از جورجو آگامبن. بخش
"یک)" را هم با این عبارت آغاز کرده:«با الهام از تفسیر جورجو آگامبن در
کتاب "انسان مقدس" میتوانیم بگوییم که...». تمامی اینها بدین معناست
که آقای بزرگیان تحت تأثیر و یا "با الهام از" دو مقاله از آگامبن که
ذکر کرده است، بخش "یک" این مقاله را به قلم خود نوشته است. اما تمام
این شامورتی بازی نقش بر آب می شود آنجا که متوجه می شویم قسمت عمده همان پاراگراف
اول بخش "یک)" از جای دیگری "کپی" شده است (کپی - اصلی - اصلی). همانطور که مشاهده می کنید این
قسمت از متن که در واقع پایه تئوریک و اصلی این بخش از مقاله است، نه "با
الهام از" دو مقاله آگامبن (آدرس عوضی) بلکه از پیشگفتار همین کتاب
"قانون و خشونت" (صفحات 21 و 22) نوشته مراد فرهادپور نقل قول مستقیم یا
در واقع "کپی مخفی/دزدی" شده است. اما هیچ اشاره ای به پیشگفتار مراد
فرهادپور نیست و خواننده مقاله گمان می برد که این متن روایت آقای بزرگیان از
نظریه آگامبن است. در حقیقت، این امر نشانگر آن است که امین بزرگیان حتی توانایی ارائه
تلخیصی از یک تئوری را ندارد و برای این منظور از نوشته های دیگران می دزدد. آیا
نباید به دیگر نوشته های جناب بزرگیان که مملو از اسامی دهان پرکن و تئوریهای
جورواجور است شک کرد؟ قطعاً باید شک کرد، کمی وقت گذاشت، دقت کرد و فهمید!
مابقی مقاله هم عملیاتی کردن
خام و ناشیانه و ساده انگارانه نظریه آگامبن است که چون قصد نقد محتوایی نوشته های
امین بزرگیان نیست به این مسأله نمی پردازم. کسانی بوده و هستند که برخی از مقالات
بزرگیان را نقد کرده اند، اما این دقیقاً چیزی است که او می خواهد؛ یعنی جدی گرفته شود و در معرض
توجه قرار بگیرد. دلیل اصلی احتراز من از نقد محتوایی این است که امین بزرگیان با
توجه به همین اندک شرح دزدیهایش که در اینجا به دست داده شد باید ابتدا نشان می داد
که مقالاتش را خودش نوشته و آنگاه بود که تازه نوبت می رسید به نقد محتوایی آنها.
بررسی این مقاله "آقای
کپی باز" را با اشاره به نکته ای دردآور به پایان می رسانم. این مسأله، در
واقع هشداری است به جامعه روشنفکری ایران تا پیش از آنکه وضعیتی تراژیک رقم زده
شود و مباحث فکری بیش از این به ابتذال کشیده شود، عناصری همچون امین بزرگیان را
بر سر جایشان بنشاند و از رشد قارچگونه امثال وی جلوگیری کند. موضوع از این قرار
است که چندی پیش روزبه گیلاسیان کتابی را تدوین کرد به نام کتاب مضاعف (لینک دانلود کتاب). این کتاب مجموعه
مقالاتی است از زاویه نگاه چپ وعمدتا چپ نو به سیاست، اقتصاد و فرهنگ در ایران.
روش گردآوری مقالات هم به این گونه بوده که از نویسندگان مختلف خواسته شده که دو
مقاله از خود و دو مقاله از دیگران را برای گنجاندن در این کتاب معرفی کنند. یکی
از دو مقاله ای که امین بزرگیان از خود پیشنهاد داده همین مقاله پر از کپی و دزدی
بود که اینجا بررسی شد. آیا واقعا این مقاله را بزرگیان نوشته
یا اینکه حاصل نوشته های اسد بودا و مراد فرهادپور است؟! آیا نباید همگان را از
چنین موجود خطرناکی که توانسته است حتی افراد تحصیلکرده و اهل فکری را نیز بفریبد برحذر
داشت؟
این نوشته را با ذکر مقاله ای
دیگر به پایان می برم که تأییدی دوباره است بر خودنمایانه و
دروغین بودن اغلب منابعی که امین بزرگیان در پایان مقالاتش می آورد. در بخش نظرات
مقاله مرگ او و زندگی من منتشره در
سایت رادیو زمانه، یکی از خوانندگان مطلب به جناب بزرگیان ایراد گرفته که چرا هیچ
منبعی برای نوشته اش نیاورده است. ادامه ماجرا را در انتهای مقاله و یا در این لینک ببینید. همچنانکه مشاهده می کنید پس
از معرفی منابع توسط بزرگیان، خواننده ای که بر او ایراد گرفته – یعنی "نادر"
– به راحتی فریب آقای کپی باز را می خورد و می نویسد:« حالا من خواننده می دانم که
شما علاوه بر انگلیسی، به آثار فرانسوی هم مستقیماً رجوع میکنید و این، خود،
وزنهٔ مهمی به شمار میاد که باعث میشه _ علاوه بر توجه ویژه به محتوای مطلب _
مقالات منتشره از جانب شما جدیتر در نظر گرفته شوند (بویژه به این علت که، مثلا
در مقاله مذکور، نقل قولها از اهمیت زیادی برخوردارند). و این جدی گرفته شدن،
چیزی نیست جز تبلور شایستگی این نوشته ها».
اینجاست که باید خطر افراد فریبکاری همچون امین بزرگیان را گوشزد کرد و جلوی آنها را گرفت. همچنانکه
در بررسی مقالات دیگر هم نشان دادم اینجا هم آقای کپی باز یا منبعی معرفی نمی کند
و یا در صورت معرفی منبع، آدرس عوضی می دهد، منبع اصلی را نمی نویسد وکپی کاری خود
را مخفی می کند. با این کار جماعتی را فریب می دهد وباعث می شود افراد زیادی همچون
"نادر" به این اشتباه بیفتند که آقای بزرگیان چه انسان فاضل و باسواد و
فرهیخته ای است و غیر از فارسی، منابع انگلیسی و فرانسوی را هم مطالعه می کند!
"نادر" در واقع از
امین بزرگیان می خواهد مشخص کند آیا از منابع اصلی استفاده کرده یا از ترجمه و در
صورت استفاده از ترجمه آیا این حق مترجم نیست که نامش ذکر شود؟ حال نگاه کنید به
نوع منبع معرفی کردن آقای بزرگیان. برای قسمتی از مطلب که از ژیل دلوز نقل قول شده
است، جناب بزرگیان منبعی به زبان فرانسه معرفی کرده است در حالی که این مسأله کذب
محض است و این تکه از مقاله از جای دیگری (لینک منبع اصلی) "کپی" شده است (کپی – اصلی). نوع تسلط آقای بزرگیان به زبان فرانسه را مشاهده کردید؟! او می خواهد خواننده
مطالبش به صرف اینکه وی در فرانسه زندگی می کند بپذیرد که او کتابهای فلسفی به
زبان فرانسه می خواند. اینجاست که باید با اندکی تغییر در ضرب المثل معروف گفت :"جاهل
همه را به کیش خود پندارد". بسیاری از فرانسوی زبانان هم قادر نیستند آثار
فیلسوفانی نظیر دلوز را به راحتی مطالعه کنند چه رسد به "آقای کپی باز"
ما.
به نوع معرفی منبع مربوط به
هایدگر هم بنگرید: «منبع هایدگر: هستی و زمان». به همین سادگی!! جالب است. نه؟!
سوال این است: کدام نسخه از هستی و زمان آقای بزرگیان؟ نسخه اصلی آن که به
زبان آلمانی است؟ یا ترجمه فرانسه (!) یا انگلیسی آن؟ اگر منظورت ترجمه فارسی آن
است کدام یک؟ ترجمه رشیدیان یا جمادی؟ راستش را بخواهید اصلا نیازی به این سوالات
نیست، چرا که از نوع ارجاع دادن پیداست که امین بزرگیان در زندگی اش کتاب هستی و
زمان را تورق هم نکرده چه رسد به مطالعه آن، زیرا می توانست مثل دیگر منابعی که
معرفی کرده حداقل مشخصات کتاب را به طور کامل بنویسد. علاوه بر این، جناب بزرگیان
پاراگراف پایانی مقاله را با توجه به آرای هایدگر نوشته، در حالی که این قسمت از
متن، در واقع، حاصل خوانش و تأملات آقای بزرگیان نیست، بلکه دزدی شخص وی از یکی از
دوستانش است (کپی – لینک). این هم از هایدگرخوانی استاد!
یکی دیگر از منابع برای شعری
از ریلکه، شاعر معروف آلمانی، آمده است که منبعی انگلیسی است. این نوع ارجاع دادن
به این معناست که جناب بزرگیان شعر ریلکه را به انگلیسی خوانده و آن را ترجمه کرده
است. از خوانندگان این مطلب اجازه می خواهم با توجه به شناختی که تا به حال از
میزان صداقت و "زباندانی" امین بزرگیان کسب کرده ایم ادعا کنم که این
منبع هم آدرس عوضی است و او این شعر را از یک منبع فارسی کپی کرده است. مطمئنم
روزی یکی از خوانندگان همین مطلب منبع واقعی آن را پیدا خواهد کرد.
تنها منبعی که به درستی به آن
اشاره شده است مربوط به میشل فوکو است که احتمالا به دلیل دوستی و آشنایی با دست
اندرکاران سایت شیزوکالت (به زبان فارسی) به منبع فرانسه ارجاع نداده است!
جا دارد که همین جا پرسشی
اساسی را مطرح کنم و آن اینکه: آیا کسی که زبانی غیر از زبان فارسی می داند و برای
مخاطبان فارسی زبان می نویسد، دریایی از منابع غیر فارسی را رها می کند و از منابع
فارسی "کپی" می کند؟ به عبارت دیگر، آیا بهتر نیست از همان منابع غیر
فارسی "کپی" کند تا اینچنین مچش گرفته نشود؟ بی شک - امین بزرگیان علاقه
شدیدی به استفاده از کلمه "بی شک" در یادداشتها و مقالاتش دارد - آقای
بزرگیان اگر زبانی غیر از فارسی در حد مطالعه
متون تخصصی می دانست از همانها "ترجمه/سرقت" می کرد. این خود قویترین
دلیل برای اثبات پوشالی بودن خودنماییهای او مبنی بر دانستن چندین زبان است.
در پایان این نکته را یادآوری
می کنم که در بخش دوم این مطلب شواهد و مدارک مربوط به هنرنماییها وشاهکارهای!
امین بزرگیان در عرصه ای دیگر را ارائه می کنم که پر است از گافهای آقای
"کپی باز". همچنین مواردی را مشاهده خواهید کرد که عمق بیسوادی جناب
بزرگیان را نشان داده و از فرط خنده دار بودن امان از هر مخاطبی خواهد ربود.
این یک
بیت شعر هم از زبان سعدی خطاب به امین
بزرگیان:
به
اندازه بود باید نمود
خجالت
نبرد آنکه ننمود و بود
آدرس ایمیلی هم به مثابه صندوق
انتقادات و پیشنهادات می گذارم که در صورت تمایل می توانید هرگونه نظر و نکته
تکمیلی در مورد امین بزرگیان و یا این مطلب را به آنجا ارسال کنید. copybazi@gmail.com
پی نوشت:
بیش از یکسال پس از افشای سرقتهای ادبی متعدد امین بزرگیان در این مقاله و بخش دوم آن، او یک پاورقی دیگر به پاسخ خود به من اضافه کرده و با اشاره به مقاله مشترکی که با اسد بودا نوشته، آورده است:
درباره ادعای کپی برداری من از مقاله اسد بودا به این نوشته نگاه کنید. این نوشته یکسال پس از این ادعا در بی بی سی منتشر شده است. یعنی یکسال بعد از این ادعای خنده آور اسدبودا با سارق مطالبش نوشته مشترک منتشر کرده است. توضیح بیشتری نمی توان داد. خود گویاست.
در حقیقت بزرگیان ادعا می کند به صرف اینکه بودا پس از این افشاگری حاضر شده است با او نوشته مشترکی منتشر کند به معنای موافقت بودا با وی و عدم باور به ادعای سرقتهای امین بزرگیان از نوشته های پیشین اوست. این در حالی است که بزرگیان در حقیقت ازعدم اطلاع بودا از محتوای مقالات من سوء استفاده کرده و به اسم نگارش مقاله مشترک در واقع به دنبال لاپوشانی قسمتی از فضاحتهایش بوده است. ذکر این نکته لازم است که در مکاتباتی که بسیار پیش از اینها با اسد بودا داشته ام، وی نگاه متفاوتی به این مسأله دارد که در صورت برطرف شدن محذورات شخصی و سررسیدن زمان مناسب، این حق را برای خود محفوظ می دانم که در این مورد و نیز موارد دیگری با مدارک موثق و مستند روشنگری کنم.